Thursday, April 9, 2015

داستان یا قصه یا تعبیر یا تفسیر زیر رو چند شب پیش موشی گفت. البته بیشتر گفته اش به انگلیسی بود و من به فارسی به زبانی نزدیک به زبان او برگردوندم.  گفت که فکر میکنه آدم ها اینجوری هستند:


آدم ها هر کدوم یک سطل دارن که توش احساساتشون هست. یک سطل پر از رنگ. مثل رنگین کمان. ولی خیلی بیشتر از رنگین کمان، رنگ داره. خوشحالی، هیجان، ترس، دوست داشتن، دوست داشته شدن، موفق شدن وناراحت شدن، ترسیدن ... هر کدوم یک رنگی میاره توش. رنگهاش هم برای آدم های مختلف فرق میکنه. مثلا رنگ خوشحالی من ممکنه قرمز باشه ولی مال تو سبز باشه.  آدم هایی که بقیه رو اذیت میکنن، زور میگن، قلدری میکنن، با بقیه دعوا میکنن و ... فکر میکنن که رنگهای خوب بقیه رو میارن توی سطل خودشون. ولی اینطوری نیست. شاید اونا رنگ های خوب بقیه رو بردارن، ولی با کارهای بدی که میکنن سطل خودشون سوراخ میشه و رنگ های خوب ازش میریزه بیرون. هرچی سوراخ های زیاد بشه، دیگه نمیشه سطل رو درست کرد. اونوقت دیگه اون آدم هیچوقت حال خوب نداره. مهم این که سطل ما درست باشه. رنگ های توش عوض میشن و همیشه میتونیم رنگ های جدید توش بریزیم. رنگ هایی که هیچوقت فکرش رو هم نمی کردیم.