Tuesday, April 28, 2009

مادرانه

يکساعتی وقت دارم تا موشی رو بيدار کنم، باهم بريم دنبال روشی و موشی رو ببريم به دکتر. برای دومين بار در چند روز گذشته. درست از شبی که برگشتم، مريضی موشی با تب بالايی که هنوز هم درگيرش هست، شروع شده. هنوز نشده دل سير با بابايِی و روشی بشينم و عکسهايی رو که گرفتم ببينيم و داستانهايی رو که از پرتقال شنيده بودم، براشون تعريف کنم. داستانهايی که برای بيشترشون، عکس هم گرفته بودم تا ملموس تر باشند. در تمام اين مدت يبشتر نشستم و موشی رو در آغوش گرفتم. حتی در دستشويی هم ميگه منو بغل کن. چه بازی های عجيبی داره اين روزگار که وقتی پا در راهی ميگذاری، و ادعای شجاعت و جسارت ميکنی، سخت تر و محکم تر امتحانت ميکنه. وقتی برای اولين بار در صندوقچه ی نگرانی ها و مسیوليتها را ميبندی و کليدش را هم ميگذاری و مي روی تا هفته ای خودت باشی و هر چه فقط مربوط به توست، وقتی برميگردی تا از همه چيزهای خوبی که فکر ميکنی يافته ای حرف بزنی، ناپديد ميشی و همه وجودت فقط در بالا و پايين رفتن جيوه ای خلاصه ميشه که تب جوجه ات رو نشون ميده و روزی ده بيست بار، با شدت تکونش ميدی تا زير سی و پنج بياد و وقتی از زير بغلش بر ميداری و در تاريکی شب، دنبال چراغی هستی که ببينی تا کجا بالا رفته، آرزو ميکنی که از سی و نه بالاتر نباشه. بازی ای که توش، اگر قدمهات رو محکم برداشتی و رفتی، وقتی برگشتی، فرصتی برای ولو شدن و مزه مزه کردن آنچه گذشت، بهت نميده. نه. بايد سفت تر و محکم ترادامه بدی. بدون حتی يک شب خوابيدن. ه
بازی ای که هر بار در کلنجار با موشی هستی و او لب به شربت نميزنه،وقتی از بابايی ميشنوی که در اون يکهفته تقريبا دو بار غذای درست خورده، وقتی در فرودگاه با ديدنت بغض ميکنه و ميگه "من تو رو ميخواستم"ه و از اونجا تا خونه، حداقل پنجاه بار اين جمله رو تکرار ميکنه، يک کارت با علامت سوال بزرگی ميگذاره جلوت که "ارزش داشت که رفتی". ه
.
موشی حتما حالش خوب ميشه. ولی هرچه نگاه ميکنم، شادمانی که در خونه و از شادی عزيزانم دارم با هيچ شادی و موفقيت ديگری برام قابل مفايسه نيست. و اين شايد چيزی است نهاده در و وجود يک زن که باعث شد که رنج بکشه و از رنجی که ميکشه شادمان باشه. ه
...
لباسهايی که پريشب شستم و از خشک کن در آوردم هنوز روی مبل هستند. چه کششی داره نوشتن و وصل شدن به بی انتهای اينترنت که بجای جمع کردن اونها که مثل خاری توی چشمم ميرن، پشتم رو بهشون ميکنم و مينويسم. ه

10 comments:

  1. امیدوارم که موشی خانوم زودی خوب بشه

    ReplyDelete
  2. سلام عزیزم . آخی خیلی نگران شذم . امیدوارم زودتر خوب و روبراه بشود این دخترک نانازی ... مادر بودن خیلی سخته تنها کاریه که نه مرخصی دارد و نه رهایی ... تنها کاری که همیشه با توست و فکر و اندیشه اش راحتت نمی گذارد ... ولی آنقدر شیرین است که هیچ مادری حاضر نیست آنرا با دنیا عوض کند . دعا می کنم برای دختر گلت . ما را بی خبر نگذار

    ReplyDelete
  3. سلام مامان مهربون
    مريض شدن عروسكهاي كوچيك و دوست داشتني هميشه آدمو غمگين ميكنه
    اميدوارم موشي جون زود زود خوب بشه

    ReplyDelete
  4. salam.
    zendegie shado por takapoei darid.
    kare arzeshmandie neveshtan az bacheha, bozorg ke shodan ghadr danet khahand bood hatman.
    bar gharar bashid!

    ReplyDelete
  5. به نظرم تمام تجربیات زندگی ارزش دارن که بوجود میان. میفهمم چقدر سخت بوده نبودنت و در عین حال چقدر لحظات متفاوتی رو تجربه کردی. یاد مسافرت کاری خودم افتادم و پنج رو نبودنم رو در حالی که شوشو هم نبود تا به بچه برسه و من چقدر نگران پسر کوچولوم بودم. ولی خوشحالم از اینکه به خودم اجازه دادم جور دیگه ای از بودن رو تجربه کنم.
    میدونم موشی بزودی خوب میشه ولی امان ازاین بازیهای روزگار

    ReplyDelete
  6. به نظرم تمام تجربیات زندگی ارزش دارن که بوجود میان. میفهمم چقدر سخت بوده نبودنت و در عین حال چقدر لحظات متفاوتی رو تجربه کردی. یاد مسافرت کاری خودم افتادم و پنج رو نبودنم رو در حالی که شوشو هم نبود تا به بچه برسه و من چقدر نگران پسر کوچولوم بودم. ولی خوشحالم از اینکه به خودم اجازه دادم جور دیگه ای از بودن رو تجربه کنم.
    میدونم موشی بزودی خوب میشه ولی امان ازاین بازیهای روزگار

    ReplyDelete
  7. انشاالله همیشه صحیح و سالم باشید

    ReplyDelete
  8. امیدوارم حالا که اینو میخونی خیلی بهتر شده باشه.
    من اول صدای قشنگت رو شنیدم و کتابخونیت رو که خیلی دلنشینه. از اون سایت اومدم اینجا. مرسی عزیز.
    امیدوارم این خونواده قشنگ رو همیشه به خوشی کنارت داشته بتشی.
    قراره شروع کنم به کتابخونی. هنوز نتونستم نرم افزارش رو دانلود کنم اینجا سرعت افتضاحه. به محضی که بتونم شروع میکنم.

    ReplyDelete
  9. راستی خانومی داشتم آرشیوتو میخوندم برخوردم به این مستر هاید و دکتر جکیل! چقدر خوشحال شدم چون بالاخره یکی پیدا شد ازش بپرسم جریان این دو تا اسم چیه؟ چندین بار شنیدم و واقعا کنجکاوم بدونم جریان چیه! حالا تو بگو اینا کین؟
    مرسی!!!

    ReplyDelete
  10. ممنونم از همگی برای احوال پرسی تان

    عيسا، ليلا و مهرناز
    ممنون از خواندن وبلاگ و نوشتن نظرتون.ه


    ليلا جان
    دکتر جکيل و مستر هايد اسم يک رمان و فيلم قديميه که داستان يک آدم دو شخصيتيه. يکی خوب و پسنديده و اون يکی مخوف و خبيٍث.ه
    http://en.wikipedia.org/wiki/Strange_Case_of_Dr_Jekyll_and_Mr_Hyde

    ReplyDelete