Wednesday, September 2, 2009

مرهم

هر وقت بلایی سر دست وبالم می آد، که البته کم نیست و متداول تریتش بریدن دستمه (1)، بعد از درد وضعف و سوزش و ماجراهای مربوطه، اتفاقی دوست داشتنی برام می افته واون، نگاه روز به روز به فعالیتِ بدنم در ترمیم زخمه. هر بار، این پروسه رو مثل یک معجزه نگاه می کنم و زنده بودنِ بدنم رو حس می کنم. ه
هفته ی پیش، دستم رو عمیق بریدم.وقتی برید و نگاه کردم، از دیدن تکه ای از گوشت دستم که جدا شده بود، دلم لرزید. اینقدر که گفتم باید برم اورژانس تا برایم بخیه بزنند. اگر ترس از معطلی 10-15 ساعته در اورژانس نبود(2)، می رفتم. ولی محکم نگهش داشتم و بعد هم به هر زحمتی بود، خونش بند اومد. امیدی نداشتم به جوش خوردنش و فکر میکردم که بالاخره باید پیهِ بخیه را به تنم بمالم. ه
انرژی عظیم حیات، باز هنر بخرج داد و این بریدگیِ بزرگ را بهم دوخت. کیف می کنم وقتی به آرومی دستم رو، روی این بریدگی می کشم و بسته شدنش را حس میکنم. از اینکه با چنین عظمتی همراه شده ام، احساسِ عجیبی دارم. عظمتی که دایم در حال ساختن و باز ساختن و ترمیمه. عظمتی ناپیدا. به زخم بهتر شده ام، واقعا مثل یک شاهکار، نگاه می کنم. بنظرم رنج زخم شدن، به لذتِ دیدنِ این معجزه ای که از درونم اتفاق می افته، می ارزه.ه
.
.
پ ن1: وقتی ايران بوديم سه روز در هفته، مامانم روشی رو نگه می داشتند که برای اینکار می اومدن خونه ی ما و غذا رو ردیف می کردن. دو روزی هم مادر شوهرم، که در اون دو روز ما به خونه ی اونها می رفتیم. پنجشنبه و جمعه دیگه زحمت را کم می کردیم و تشریف می اوردیم خونه ی خودمون و من می افتادم به کارهای خونه و آشپزی. به همین دلیل شنبه که سر کار میرفتم معمولا دستم زخم بود. یکی از همکارانم میگفت، بابا جون يک کاری بکن که این دو روز هم تو کار نکنی و اینقدر خودت رو زخم و زیل نکن. ه
پ ن 2: تورنتویی ها میدانند که بری اورژانس و بگی سلام دستکم باید پنج ساعت بمونی.ه

5 comments:

  1. yek doosti daram to iran ke doktore va hamishe az mojezeye asal "honey" dar in joor mavaghe migoft. roye zakhm ro sari asal beriz va bebandesh. ham zede ofoni mishe va ham zoodtar tarmim mishe. omidvaram zoodi khoob beshi. movazebe khodet bash.

    ReplyDelete
  2. من هم امیدوارم که زودتر خوب شی. مراقب باش که گوشت اضافی نیاره. ه

    نوع نگاهت هم بسیار زیبا است. واقعا اگر دقت کنیم دور و برمان پر از معجزه است. بی خود نیست که روشی به این خوبی به همه جا نگاه می کنه

    من هم خیلی از دست اورژانس اینجا حرصم می گیره. مثلا اورژانسه اما آدم را با خیال راحت ساعتها معطل نگه می دارن!!ه البته اگر زنگ بزنی که بیان خونه هم زودتر می آن هم لااقل توی خونه خودت معطل می شی

    مراقب چاقو هم باش!! ه

    ReplyDelete
  3. دارم با خودم فکر میکنم آیا واقعا" وقتی روح آدم هم زخمی میشه همینطوری ترمیم میشه؟

    ReplyDelete
  4. سلام . گاه به گاه به اینجا سر می زنم ولی هر وقت می آیم همه نوشته ها را از اول تا آخر می خوانم و لذت می برم . بی تعارف کمتر وبلاگی را اینقدر بالا و پایین می کنم و نوشته هایش را دوست دارم . مثل همین نوشته ات در مورد معجزه بدن

    ReplyDelete
  5. ممنون از همگی. دستم هم خیلی بهتر شده.ه

    ReplyDelete