Tuesday, November 9, 2010

امتحان

امتحان و نمره یکی از اون نقاط حساس و آسیب دیده خیلیهاست. یک نوع از مبتلایان به این عارضه نمره ی بیست بگیرها بودن و از اون مهمتر اونایی که دغدغه اش رو داشتن. مثل من. این نقطه ی حساس که ظاهرا سالها دست نخورده مانده بود، وقتی روشی افتاد به امتحان دادن دوباره به درد افتاد. اذیت کردم و اذیت شدم و ناراحتی خودم رو ناخودآگاه بهش انتقال دادم (مقداریش هم انگار ژنتیکه) تا بتدریج چشمم باز شد و شروع کردم به تغییر دادن نگاهم. دبستان که بود، به اون صورت امتحانی نداشتند. از دوره ی راهنمایی امتحان و نمره شروع شده و ما هم مواجه شدیم با یکی از گیر و گورهای باستانی مون. ‏
.
یکی از اتفاقات تکون دهنده و نقطه ی عطف در این راستا، مال بیشتر از یکسال پیش بود. دمِ از در بیرون رفتن، ورقه ی امتحان ریاضی رو آورد که مامان امضا کن. نمره ی خیلی خوبی گرفته بود. راضی بودم. گفتم الان که وقت ندارم. میخوام سر فرصت ببینم. گفت تو اینو زود میبینی. پرسیدم چطور. صفحه رو برگردوند و گفت تو همیشه فقط به غلط هام نگاه میکنی. فقط همین یکی رو غلط نوشتم. نوار رو شروع کردم که نه اینطور نیست و جواب های درستها هم مهمه و میخوام بدونم چه جوری مسیله رو حل کردی. ولی اون میدونست و منهم که فقط مهم بود که چی اشتباه شده. ‏
.
دیشب بخاطر پیشرفتی که کرده بودم، از خودم خوشم اومد. یک برگه ی امتحان فرانسه رو آورد. هشتاد و سه شده بود. در امتحان قبلی نود و شش گرفته بود. گفت چطوره. گفتم به خوبی نود وشش نیست ولی از هشتاد بهتره. خندید. گفتم اشکالها چی بوده حالا. گفت تو که فرانسه نمی دونی. گفتم بازم دوست دارم بدونم اشکالها چی بوده. نشست و دونه دونه بهم گفت. دیدم که همه ی اشکالها رو می دونه. تازه منم فهمیدم با همه ی فرانسه ندونیم. وقتی تموم شد، بهش گفتم کارت عالی بوده. گفت چطور. گفتم چون تو الان به این امتحان کاملا تسلط داری. از نظر من نمره ات در این امتحان صده. رضایت رو از نگاهش گرفتم و ثبت کردم. همینطور یک بغل محکم و خوشمزه رو. (پ ن در رابطه با این بغل) ‏
.
همین معلم فرانسه شون دیروز یک کار خلاق و البته بیرحمانه کرده بود. اونهایی رو که ورقه شون امضا نشده نبوده، تنبیه کرده. چه جوری؟ شماره تلفن پدر و مادرهاشون رو آورده سر کلاس، دونه دونه به پدر یا مادر اونهایی که امتحانشون امضا نشده بود، زنگ زده، گوشی رو داده بدستشون و اونها جلوی بقیه، تلفنی نمره شون رو گفتن و همینطور گفتن که یادشون رفته برگه شون رو بدن اونها ببینن. ‏
.
معلم ریاضی هم سیستم امتحانی جالبی داره که من خیلی ازش خوشم میاد. امتحان رو میشه دوباره داد. فقط کسی که میخواد دوباره امتحان بده، باید نشون بده که میخواد تلاش کنه. برای اینکار معلم چند تمرین اضافه بهش میده و اون باید انجام بده و برگردونه و درست باشه. ‏
.
.
پ ن: الانها، کم پیش میاد که مغزهامون و قلبهامون صاف بهم وصل بشه و چراغ دو طرف روشن بشه. سخت شده. روشی پیچیده شده و کلیدهای من همیشه به درش نمیخوره. بیشتر وقتها من فقط میتونم سرم رو به در بکوبم که اونهم سعی میکنم نکنم. چون هم خودم اذیت میشم و هم صاحبخانه. اما اون وقتها که اتصال برقرار میشه، آی کیف داره، آی انرژی داره، هر دومون رو از این رو به اون رو میکنه. ‏

6 comments:

  1. وااااااای یادم افتاد چقدر جنایت کردم در این مورد. آخه من این گیر رو دارم و توی ایران هم بودم حالا حساب کن توی اون شرایط ایران که همه ی عالم درگیر این مساله ان اونوقت چقدر من خودمو و بچه ام رو زجر دادم. وااااااای اصلا" الان یادم افتاده خیلی حالم بد شده

    ReplyDelete
  2. اميدوارم اين تجربياتت تا زمان نوجواني پسرم يادم بماند. از كار معلم رياضي خيلي خوشم آمد. ولي حتي زماني كه نمره بيست هدف بود بنظر من نوزده و نيم خيلي شيك تر و نشانه دانايي بود.

    ReplyDelete
  3. خيلي بده كه من سن دقيق دختراي گل شما رونمي دونم. مي شه بهم بگين. آخه من اينقدر با شما احساس نزديكي مي كنم كه خودم از خودم خجالت مي كشم كه نمي دونم.
    من هم اين استرس رو خيلي داشتم. اميدوارم خوب بشم.
    چند نفر از دوستام كه خودشون 20 بيار نبودن الان در مورد درس بچه هاشون خيلي مقرراتي شدن. خدا كنه من خوب بشم تا اون موقع.

    ReplyDelete
  4. دوازده و چهار ساله هستند مامان ارشک جان!‏

    ReplyDelete
  5. دریا جان همه بعضی وقتها از این تاسف ها داریم. فکریه که دنبالش رفتن فایده نداره. تاسف رو میگم.‏

    ReplyDelete
  6. این نظر ربطی به اصل کامنت نداره!
    توی پانوشت که گفتی "به هم وصل بشه و چراغ دو طرف روشن بشه" یک مهندس کامپیوتر یا تو این حدودها ارتباط عقل و دل رو با کابل شبکه مقایسه می کنه!
    متشکرم
    زنبورستان

    ReplyDelete