Monday, February 25, 2013


دارم با روشی حرف می زنم. بحث می کنم. ناراضیم از رفتاری و در موردش من میگم و اونهم جواب میده. جدله بیشتر تا گفتگو. من از او ناراضیم و او هم از ناراضی بودن من ناراضیه. وقتی با هم در موردی بحث میکنیم، بر و بر توی چشم های من زل میزنه و جدای از موضوع بحث، مثل یک منتقد، همه ی سیستم فکری من رو زیر سوال می بره. منتظره که یک لحظه بلغزم تا شمشیرش رو بکشه و بزنه به نقطه ی ضعفم. حریف قدریه.

داشتم میگفتم: "من نمیخوام تو رو با فلانی مقایسه کنم ولی"

حرفم رو برید و نگذاشت که ادامه بدم و بگم -ببین اون چقدر حواسش به کارهای خودش هست-
 
گفت "پس نکن."

من ساکت شدم. مجالی به فکر دادم. مقایسه نکردم. بعد چند نفس و تامل، ادامه دادم. بدون مقایسه.

3 comments:

  1. kal kal kardan ba teenagerha kheily sakhte, be har hal oona versione jadidan va gahi hagh bahashoon nist ama behtar va jadidtar harf mizanan va barkhord mikonan.man hamishe az roozhaye teenagery Houchehr mitarsam, akhe yade khodam mioftam va delam baraye mamanam misooze va albate aghaye shir az man ham badtar boode! va in bache be harki bere khob.... kholase khoda sabret bede ta in roozhatoon begzare va mivat be samar beshine. shahname akharesh khoshe, khialet rahat!

    ReplyDelete
  2. منو می ترسونی. همه اش به خودم میگم این قدر به این بچه از الان گیر نده تینج که بشه دیگه هیچ به حرفت گوش نمی ده ها. سعی میکنم از الان به 7-8 سال دیگه فکر نکنم. مشکل این جاست که چون خودم تو این محیط بزرگ نشدم و مدرسه نرفتم نمیتونم هیچ حسی داشته باشم. لطفا از تجربه هات بیشتر بنویس .
    شادی

    ReplyDelete
  3. اینم از اون چیزاییه که ماها باید خیلی حواسمون بهش باشه

    ReplyDelete