ديشب تحقيقات دقيقتری حول و حوش خبر فوتی که شنيده بوديم کردم و متوجه شدم که اون زوج نبودن که کشته شدن و جوون ديگری از اون خانواده بوده. نميشه گفت خوشحال شدم چون اونکه فوت کرده هم جوان بيست و دوساله ای بود، ولی حداقل ميدونم که هنوز يک کوچولوی ديگه زير سايه ی پدر و مادرش در آرامش زندگی ميکنه و هنوز فرصت برای بودن برای اون خانواده هست. ه
در تمام اون زمانهايی که در مورد اون خبر فکر ميکردم، اين شعر معروف توی ذهنم بود که
بيا تا قدر يکديگر بدانيم ------ که تا ناگه ز يکديگر نمانيم
...
چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن ------رخم را بوسه ده، اکنون همانيم
چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن ------رخم را بوسه ده، اکنون همانيم
خانمم! اخبار رو درست پخش کن. اگر تو صدا و سیما کار میکردی که تا حالا صددفعه بیرونت کرده بودن. حالا بهشون زنگ زدی یا هنوز چهار پنج سال دیگر لازمه تا تو قدر یکدیگر بدانی؟ [خنده]
ReplyDeleteافروز جان جان
ReplyDeleteمنکه در اينجا اخبار نميدم. من از حال خودم مينويسم.
:)
سعی ميکنم ديگه پيداشون کنم و ازشون خبر بگيرم.
خوب خدا رو شکر. هر چند که خیلی هم خدا رو شکر گفتن نداره. یه بچه بی مادر نموند ولی یه مادر داغداره جوون بیست و دو ساله اش شد.
ReplyDelete