Friday, November 21, 2008

شکلات

آه ای شکلات!ه
..
تو چه هستی که اگر جايزه ی جيش کردن در دستشويی باشی، موشی از دستشويی تکون نميخوره تا به قول خودش "بلکه جيش کنه" و اينقدر اونرو ميمونه تا مامان از سر کار برگشته و گرسنه اش، ميره و شام خودش و موشی رو مياره تا هر دو در دستشويی شام بخورن.ه
..
تو چه هستی که روشی دهساله بخاطر تو اعتراض ميکنه که چرا من که به دستشويی ميرم جايزه ی شکلات نميگيرم. و وقتی ميشنوه که اين شکلاتها فقط برای موشی است که در دستشويی جيش کنه، برآشفته ميشه و ميگه در اين خونه همه چيز برای موشیه. ه
..
تو چه هستی که دهان سفت بسته شده ی موشی رو که مانع مسواک زدن دندانهايش ميشود، با شنيدن اينکه "اگر دندونهامون را تميزنکنيم، نميتونيم شکلات بخوريم" تبديل به غاری با دهانه ای گشاد ميکنی.ه
..
تو چه هستی که در هر جای خانه که پنهانت ميکنم، بعد از مدتی، مخفيگاهت را بيخبر ترک ميکنی. و در جايی ديگر پوششِ رنگينِ دورت را بدون خودت پيدا ميکنم.ه
..
ومن مينويسم در حاليکه دو شکلات روی ميزم هست و تصميم گرفتم که قهوه ام را بدون آنها بخورم. با اين وجود، هر از گاهی تصور ميکنم که اگر بگذارمشون در دهانم به چه سرعت و با چه لذتی آب خواهند شد.ه
..
آه ای شکلات!ه

2 comments:

  1. هاها، پریسا کلی خندیدم به این پست خوشمزه ات. ببوس اون وروجکا رو از طرف من.

    ReplyDelete
  2. از شکلات نگو که من خرس گنده هم حاضرم براش همه کاری بکنم. تو خونه ما شکلات تنها چیزیه که قبل از این که کاملا تمام بشه دوباره چند مدل جدید و قدیمیش خریده میشه. سه نفر هستند که قشنگ حسابشو دارن. خودم و دوتا پرنسس. حتی توی شرکت هم همه رو معتادش کردم و همه میدونن که وقتی بیرون میرم دست خالی برنمیگردم(توی این دفتر ما, همه کارمند ها زن هستند. درنتیجه همه از یک اعتیاد مشترک رنج میبریم).

    ReplyDelete