دو سه هقته ایه که در کلاسِ نقاشیِ روشی، از روی میوه ها طراحی می کنند. آخر کلاس هم همه ی چیزهایی که روی میز بوده و کشیده اند، خودشون می خورند. دیروز که دنبالش رفته بودم، داشتن با چه کیفی پرتقال می خورند. مامانِ دوستِ روشی گفت "خوبه اینجا، صنم میوه می خوره. توی خونه که لب به میوه نمی زنه." روشی هم به من میگه "مامان، کیوی که امروز خوردم خیلی خوشمزه بود. اصلا همه ی میوه هایی که توی کلاس نقاشی می خوریم، خیلی خوش مزه است." می گم "چه جالب. باید بپرسم که از کجا میوه هاشون رو می خرند" می گه "من فهمیدم چرا این میوه ها برای ما خوشمزه اند." و بعد توضیح می ده که "چون ما حداقل نیم ساعت تمام، فقط بهشون نگاه می کنیم تا بکشیمشون." من میگم "خوب؟" میگه "خب همین دیگه. وقتی به یک چیزی، مدتی طولانی نگاه کنی و به همه چیزش دقت کنی، ازش خوشت می آد. دوستش داری. خودت امتحان کن."ه
.
.
به خودم می گم که باید حداقل روزی يکبار، به چيزی، کسی، در دور و برم، اينجوری نگاه کنم.ه
روشی خانوم ماشالله خیلی دقیق و باهوشه. حرفهایی که می زنه نکته سنجی اش را نشان می دهد.ه
ReplyDeletein roshi jan phylsof mishe akharesh
ReplyDeleteدلم برای خوندن نوشته هات تنگ شده بود
ReplyDeleteMesle holoo mimoone adam mikhad bokhoresh ;-)
ReplyDeleteمیگم پریسا با این جملات روشی میشه یه دونه از این کتابچه های جیبی درست کرد.
ReplyDeletebaazi ha ro harcheghadr ham negah koni dosteshon ke nadari heech, nefratet ham azashoon bishtar mishe. Rooshi baraye inha che tadbiri dare?
ReplyDeleteچقدر جالب بود. روشی فیلسوف رو از طرف من ببوس
ReplyDeleteواقعا عجيبه پريسا جان!
ReplyDeleteمن حدود يك سال پيش از لينك هاي تو در تو به وبلاگ شما رسيدم و دقيقا همين احساس را داشتم يادم نمي آيد اصلا برايت هيچ كامنتي گذاشتم يا نه( كلا در اين زمينه تنبلم) اما هر از چند گاهي مي آمدم و نوشته هايت را مي خواندم و لذت مي بردم...
ممنون از لطفت خانمي!
چه جواب قشنگی داده این روشی خانوم باهوش........اما راست میگین واقعن بچه ها دور هم که باشن بهتر غذا میخورن.فکر کنم این رو همه مادرها امتحان کرده باشن.
ReplyDeleteچقدر از اين بچهها چيز ياد ميگيريم.
ReplyDeleteنلی جان
ReplyDeleteمدتیه که در فکرم يک وبلاگ فقط برای روشی درست کنم که خودش هو توش بنویسه. امیدوارم که بزودی اين کارو بکنم.ه
افروز جان
من کامنتت رو بهش گفتم و گفت باید عینک بزنند.ه
فکر کنم بیشتر حاضر جوابی بود
چون روشی هنوز اونقدر در دنیا ندیده که تجربه ی نفرتی که تو گفتی داشته باشه و درک کنه.ه
اما، مادر عروس فکر میکنه که
به اون آدمها باید هم مدت حیلی زیاد نگاه
کرد و هم مرتب عينک عوض کرد تا بتونی چیزهای خوب از توش در بیاری. و البته در دنیایی که در هر طرف میشه کلی موضوع و سوژه ی خوب پیدا کرد، فکر کنم تا مجبور نباشیم، لازم نیست در اون نفرت انگیزها، دنبال خوبی بگردیم