Tuesday, September 8, 2009

طلسم آقا دیوه

آخر شب، موقع شب بخیر، روشی میگه " روز خوبی تموم شد. این مدرسه اونقدر که اینهمه وقت بهش فکر کردم و ازش ترسیدم، ترسناک نبودم. برام مثل دیو شده بود. وقتی رفتم توش، دیدم اونطورها هم نبود."ه
گفتم "عزیزم همه دیوها همینطورند. ترسناک می شن که کسی بهشون نزدیک نشه. ولی اگر شجاع بودی و رقتی توی دلش، دیوی باقی نمی مونه. از قدیم گفتن باید رفت توی دل ترس."ه
.
.
موش موشکم مریض شده. همون سرماخوردگی و سرفه و تب و بد غذایی و غیره که منشی دکتر پای تلفن میگه چیز مهمی نیست. ولی تا خوب بشه، تا چشمهاش دوباره گرد و باز و براق بشه، تا دوباره بجای کز کردن و بداخلاقی، شیطونی و بلبل زبونی کنه، یک بارِ سنگین روی دلم نشسته. امشب هم دارم می رم در اتاقش بخوابم و تا صبح نفس هاش رو بشمرم.ه

3 comments:

  1. امیدوارم که موشی خانوم زودی خوب شه

    ReplyDelete
  2. مراقب این موشی وروجک باش. این سرماخوردگی بجه ها هم عذاب پایان ناپذیره

    ReplyDelete
  3. الاهی عزیزم بچه ها که مریض میشن خیلی به آدم سخت میگذره. ولی خوب خوبیش اینه که آدم میدونه خوب میشن خیلی زود. این دیوه خیلی تعبیر با مزه ای داشت

    ReplyDelete