Monday, May 10, 2010

صبحِ دوشنبه

خوب بود اگر آدم می تونست از اون لحظاتی که آسمونِ ذهنش، برق می زد، عکس بگیره. از این عکس های دیجیتال که میشه زوم کرد و کوچکترین جزییات رو هم دید. اگر اینجوری میشد، روزهای دوشنبه که می شینم پای کامپیوتر، میتونستم کلی مطلب، بنویسم از چند روز آخر هفته که گذشت. ‏
. ‏
نمی دونم چرا گاهی، حرفی چنان تلخ می زنم که تلخیش، دل هر دومون رو می تابونه. بعد هی به خودم میگم، مگه مریضی که اول صبح روز دوشنبه رو تلخ میکنی؟
.
روشی، صبح باز یک شلوار لی قراضه رو برداشته که بپوشه. میگم باز اینو می پوشی؟ میگه فقط امروز. چون دوشنبه ها خوشحال نیستم، پوشیدن این شلواره، شادم میکنه. ‏
.
دیدی بعضی وقتها دلت نمی خواد دیگه اسم یک پروژه رو بشنوی. بعد چه جوری میشی اگه میل باکست رو باز کنی و ببینی یک ایمیل با بالاترین اولویت در مورد مشکلی در اون پروژه، منتظرت نشسته و جلسه ای فوریتی در موردش ساعت ده همون روز. من الان همون جوریم. ‏
.
یکی نیست بگه اگه امروز هم موشی مثل دو هفته ی پیش برای مهد نرفتن، اشک خونین ریخته بود، حالت چطور بود؟ حالا خوشحال باش که اگر امروز با خوش و خرمی نرفته بود و همون کارهای هفته ی پیش رو می کرد، نصف این انرژی رو هم نداشتی. تازه امروز آفتابی هم هست، هوا بهتره و از طوفان هم خبری نیست. قهوه ات رو هم که خوردی. دیگه چی می خواهی؟
.
دیگه چی؟ هیچ فقط شکر خدا و بسم الله برای یک هفته ی جدید.‏

5 comments:

  1. اخ- این دوشنبه ها همیشه سختن. راستی ها کاش میشد ما هم دوشنبه ها جین بپوشیم. من رو هم خوشحال میکرد.

    ReplyDelete
  2. مریم-مامان آواMay 11, 2010 at 1:55 AM

    مادر بهتر شد پریسا جان؟
    راستی مثل اینکه یان موضوع با گریه مهد رفتن جهانی شده نه؟

    ReplyDelete
  3. به این میگن یک وبلاگ با انرژی مثبت!

    ReplyDelete
  4. ممنونم از احوالپرسیت مریم جان. مامان بهترند.‏
    موشی هم دو هفته ایه که نمی خواد بره مهد.البته مشکلش رفتنه. چون عصر هم نمیخواد برگرده. دیروز خوب بود. ببینیم فردا چی میشه. اون یک روز در میون میره مهد.‏

    ReplyDelete
  5. زرافه خوش لباسMay 12, 2010 at 12:36 AM

    حتما هفته خوبي خواهي داشت.

    ReplyDelete