Wednesday, October 13, 2010

تینکینگ چِیر*

با موشی از مدرسه برمیگشتیم و برام از روزش میگفت. ‏
‏‏‏‏مامان، امروز که ما توی سِرکِل تایم** بودیم، میس تامس به من گفت که برم روی تینکینگ چِیر بشینم-
با تعجب پرسیدم
‏-همه ی روز اونجا بودی؟
‏-یک کم بعد گفت "موشی، آماده ایی بیایی پیشِ ما؟" منهم گفتم بله و برگشتم.‏
خیالم راحت شد که مدتش کوتاه بوده.‏
‏-چرا میس تامس گفت روی تینکینگ چیر بشینی؟
‏-چون موقع سرکل تایم داشتم با دوستهام حرف میزدم. بعد ما این ترابِل*** شدیم. ‏‏
پس فقط پرچونگی کرده. کارِ بدِ بزرگی نبوده.‏
‏-فقط تو رفتی روی تینکینگ چیر؟ دوستهات چی شدند ؟ ‏
‏-اونها هم رفتن روی تینگینگ چیر .‏
خُب عادلانه بوده. همه رو برده.‏
‏-کیا بودند؟
اسم چند تا دوستهای دور و ورش رو گفت. ‏
‏-روی تینکینگ چیر که نشسته بودی، به چی فکر می کردی؟
‏-فکر میکردم که باید تیچر****ها رو بندازیم توی آتیش تا بِمُرَن*****. ‏
‏-اِ اِ. چرا؟
‏-تا دیگه بچه ها رو این ترابِل نکنن. ‏
در حالیکه کمی دود از کله ام بلند شده بود و خنده رو به سختی مهار میکردم، دیگه چیزی نگفتم. نمیدونستم چه جوابی بدم. نمیخواستم فضاوتش هم بکنم.‏ سکوت امن تر بود.‏
.
این از این. داستان ادامه داره. من دیگه راجع به این موضوع چیزی نگفتم و حرف رو عوض کردم و می خواستم روز بعد با معلمش در این مورد صحبت کنم. دست بر قضا، ده بیست دقیقه بعد از رسیدن به خونه، معلمشون زنگ زد. تا من صداش رو شناختم گفتم حتما میخواد راجع به ماجرای امروز حرف بزنه. ولی کار دیگه ای داشت. می خواست بگه که موشی وقتی داشته میومده پایین از پله ها سُر خورده و من پشتش رو نگاه کنم ببینم چیزی نشده باشه. من ازش پرسیدم که جریان تینکینگ چیر رفتن موشی چه بوده. گفت نه. موشی کاری نکرده که روی تینگینگ چیر بره و کلی از رفتار دخترمون تعریف کرد. منهم که خیط شده بودم گفتم "اِ. پس حتما اشتباه کرده." حالا اون ول کن نبود. گفت "ازش بپرس،کجا این اتفاق افتاده، شاید توی کتابخونه بوده." پرسیدم و گفت توی کلاس. گفت "ازش بپرس کی بهت گفته بری؟ شاید یک معلم دیگه بوده." پرسیدم و گفت میس تامس. چشم سفید، کوتاه هم نمی اومد. گفت "بپرس دیگه چی کسی رفته بوده؟" پرسیدم و اسم همون بچه ها رو گفت. معلمش گفت گوشی رو بده به خودش. ما هم گوشی رو دادیم و گفتیم بفرما با میس تامس صحبت کن. گوشی رو گرفت و با تعجب یه "های میس تامس" گفت. وقتی ازش پرسید که آیا امروز روی تینکینگ چیر رفته کمی مکث کرد و گفت "آی تینک سو"****** و بعد دیگه هیچی نگفت و گوشی رو برگردوند. ما هم گوشی رو گرفتیم و از معلمش تشکر و عذر خواهی کردیم. او گفت امروز چند تا از بچه ها روی تینکینگ چیر رفتن چون موقع سرکل تایم حرف میزدن و قانون اینه که اون موقع ساکت باشن و گوش کنن ولی مطمین باش که نه او نه هیچکدوم از دوستهاش که اسم برده، جزوشون نبودن و تمام اون مدت موشی با آرامش گوش میکرده. ‏و گفت که معلومه بچه ی حساسیه و از این اتفاق در کلاس ناراحت شده.‏
.
مکالمه ی ما تموم شد. من نه تنها مطمین شدم که موشی کار اشتباهی نکرده، بلکه فهمیدم که در اون زمان به تنها چیزی که فکر میکرده بچه هایی بودند که تنبیه شدن و برای مدتی هر چند کوتاه از گروه خارج شدند. اونقدر که خودش رو جای اونا گذاشت و این داستان رو سرهم کرد. در اثر گذاری این روش هم شک ندارم که نه موشی و نه هیچکدوم دیگه از بچه ها بعد از این، موقع سرکل تایم حرف نمیزنن. و اینکه اینکار صلح آمیز و آرام چقدر میتونه روی اینها اثر بگذاره. تحلیلِ اینکه "معلمها رو بندازیم توی آتیش تا بِمُرَن" رو دیگه میگذارم بعهده ی خواننده . جالبه که این بچه یک پدربزرگ و یک مادربزرگش هم معلم بودن. ‏
.
.
پ ن1: این ماجرا مال هفته ی دوم مدرسه بود. جدید نبود ولی بدلیل استقبال زیادی که دوستان و آشنایان از فکر موشی رو "تینکینگ چیر" کردن، گفتم بنویسم تا خاطره اش بمونه. ‏
پ ن2: من واقعا دوست ندارم کلمه های انگلیسی رو قاطی نوشته ام بکنم ولی فکر میکنم اگر این خاطره ها رو وقتی از زبون دیگران، خصوصا بچه ها مینویسم، ترجمه کنم، لطفش رو حداقل برای خودم از دست میده. از این بابت هم از زبان فارسی شرمنده ام. حکایت ما و فارسی و انگلیسی هم حکایت مرد دوزنه است. و سو تفاهم نشه ها، من از مردهای دو زنه بدم میاد.‏
Thinking Chair*
Circle Time **
In trouble ***
Teacher ****
بمیرن *****
I think so ******

9 comments:

  1. منهم معلم بودم ولی میدونم خیلیها دلشون میخواست من رو بندازن تو آتیش تا بمرم:)خیلی این ماجراهاشون رو بامزه تعریف میکنی خوبه که لعتهاشون رو هم ترجمه نکنی این بچه های دو زبانه حرف زدنشون حکایتیه.راستی میخوام برات یک ایمیل بزنم اگر وقت کنم !!

    ReplyDelete
  2. باشه دردانه جان. منتظرم.‏
    :)

    ReplyDelete
  3. مریم مامان آواOctober 14, 2010 at 4:39 PM

    چه بچه خاصیه پریسا جان...راستی در مورد لغات انگلیسی که گفتی...اتفاقا بیشترش خیلی هم شیرینه مثل اینکه گفته "معلم ها دیگه ما رو این ترابل نکنند" و به قول خودت لطفش کم میشه

    ReplyDelete
  4. آره این روش خیلی تاثیر داره ولی منم خیلی دلم برای بچه ها میسوزه آخه خیلی گناه داره که فقط برای یک کلام حرف تنبیه میشن.

    ReplyDelete
  5. خيلي جالب بود بجه ها فكرشون وسيعه , وراحت تحت تاثير قرار ميكيرن مواظبشون باش

    ReplyDelete
  6. دریا جان، فقط برای یک کلام که تنبیه نمیشن. مطمین باش باهاشون مدارا میکنن. بهرحال بهتر از داد زدنه که.‏ مگه نه؟

    ReplyDelete
  7. منم اگه بشونن رو تینگینگ چیر هیچ خوشم نمی آد و بهم بر می خوره.همزاد پنداری موشی رو خیلی دوست داشتم. منم فکر کنم خیلی بچه حساسی باشه. خدا حفظش کنه

    ReplyDelete
  8. تینکینگ چیر !!. جالب بود برام. چه عوالمی دارند بچهها برای خودشون. البته موشی داره به مرحله نوجوونی هم نزدیک میشه. درسته؟

    ReplyDelete
  9. موشی که نه، روشی.‏

    ReplyDelete