تابستان گذشته، موشی به کَمپی رفت به نام جیمبوری* که خیلی دوستش داشت. در کمپ بلوزی بهشون داده بودند که می پوشید. در مدرسه، برای ورزش، سه روز در هفته باید بلوز آستین کوتاه و شورت بپوشند. همان بلوز کمپ را تنش می کنم چون همه چیزش مناسبه. امروز گفت "نمی خوام جیمبوری شِرت* رو تنم کنی." دلیلش رو پرسیدم. گفت "دوستش ندارم." گفتم "فکر میکردم تو جیمبوری کمپ رو خیلی دوست داشتی." گفت "دوستش دارم". گفتم "پس چرا دوست نداری بلوزش رو بپوشی." گفت "اون چونِ که* وقتی بلوزش رو می پوشم، خیلی میسِ ش* میکنم."
Gymboree *
shirt *
*"اون چونِ که" عبارتیه که موشی برای "چونکه" استفاده میکنه.
دلم براش تنگ میشهmiss *
shirt *
*"اون چونِ که" عبارتیه که موشی برای "چونکه" استفاده میکنه.
دلم براش تنگ میشهmiss *
ای جانم با این حس نوستالوژیکش
ReplyDeleteخیلی وقت ها من چیزهایی را که خیلی دوستشان دارم هی قایمشان می کنم که در روزهای آینده یا موقعیت های بهتر ازشان استفاده کنم یا سالم بمانند و زود خراب نشوند شاید حسی شبیه حس روشی عزیز
ReplyDelete:)
ReplyDeleteپس کجایی پریسا جان؟ دلم برایت تنگ شد. امیدوارم که سرت گرم امور خیر باشد ...ه
ReplyDeleteمن هم چیزهای خوشمزه غذایم را هنوز میذارم آخرسر میخورم
ReplyDeleteقربون دلتنگيش برم
ReplyDeleteمنم ياد تابستون پارسال افتادم كه عرفان ميرفت ورزش
راستي گاهي از گودر مي خوانمتون به سختي ولي به يادتون هستم
پریسا جان لطفا هر چه زودتر خبری از خودت بده که غیبتت طولانی شده
ReplyDeleteparisa where are you? we're so worried for you
ReplyDeleteParisa jaan, kojaaE?! Khoubi?
ReplyDeleteKaash biaE ye khabari az khoudet bedi
Sh.