چرا وقتی از تعطیلاتی میایی که بهت خوش گذشته، بعدش بی حال و یک جورایی کسل میشی؟ بیخودی غمت میگیره. اصلا چرا خوشی های دنیا اینقدر کم عمق و نماندنی هستند. انگار حتی یک دهم اون انرژی و شادی رو که اونجا داشتی، با خودت نیاوردی. همش رفتن تو ی عکسها و تبدیل شدن به فایلهایی روی هارد دیسک ها، خاطره هایی که در موردش حرف بزنی. ولی اون سبکی و سرحالی، اون حسِ خوبِ تر و تازه، چرا مثل عطرِ خوش بویی می مونه که بعد از مدت کوتاهی بوش می ره. برای یک برنامه ی چند روزه کلی برنامه ریزی میکنی و نمی فمی چطور شروع شد و تموم شد. بعد هم برمیگردی به روال عادی زندگی که برای نبودنِ تو نایستاده. برات کلی کار انباشته کرده که وقتی برگشتی، فوری دست بکار بشی.
.
دیروز وقتی می خواستیم برگردیم و با دوستانمون خداحافظی کردیم، موشی گفت که می خواد طولانی تر باهاشون باشه. میخواد بازهم توی َوکِیشِن* بمونه. لبهاش اومد جلو و اخم هاش رفت توی هم. توی ماشین برای اینکه از حال بد درش بیارم، راجع به وقتهایی که خیلی خوش گذشته بود حرف زدم. با همون لبهای جلو اومده به اخم گفت "آی هِیت وکیشن"* پرسیدم "نمی خواهی دوباره بریم به وکیشن؟" سرش رو به تکون داد و گفت "می خوام" و کمی بعد دوباره گفت "آی هِیت وکیشن" گفتم "از تموم شدنش بدت میاد؟" سرش رو تکون داد و گفت آره. منهم کلی حرف زدم که هر کاری و تفریحی یک وقت شروع میشه و یک وقت تموم میشه . یک چیز که تموم میشه، یکی دیگه شروع میشه. خونمون دلش برامون تنگ شده و از این حرفها. همش رو گوش کرد. آخر سر گفت "آی هِیت دیس ورلد"* .
.
بهمون خوش گذشت ولی. تغییر و خارج شدنِ چند روزه از روال عادی زندگی خوب بود. باز هم بریم وکیشن...
* vacation
* I hate vacation
* I hate this world
Welcome home.
ReplyDeleteAfrooz
Thanks Afrooz jan! It's good to be at home anyway.
ReplyDeleteاین حس ناخوش بعد از خوش بودن برای من هم بارها پیش اومده. گاهی فکر میکنم میترسیم از اینکه خوش بودنمون رو به دیگرون نشون بدیم لذا بلافاصله میریم توی قالب قبلی که : خیلی هم تحول خاصی نبود. خوبم. شکر! گاهی هم فکر میکنم ما از خودمون هم میترسیم. میترسیم اگه به خوشیها فکر کنیم و شاد باشیم، احتمالا زود قراره تلافیش در بیاد. لذا زود روی خوشیهامون رو میپوشونیم تا کسی نبینه
ReplyDeleteراست میگی منم این حس و حال رو خیلی موقع ها بعد از یه تعطیلات عالی دارم.
ReplyDelete