معجزه ای، چیزی فکر کنم شده. دو روزی به وبلاگ سری نزدم
و حالا که اومدم، دیدم بیشتر وبلاگ هایی که میخوندم، پست جدید دارند. همشون مدت طولانی خاموش بودن. خودم هم بزنم
به تخته، نوشتنم روان شده. مثل بها رکه دونه دونه همه از خواب زمستونی بیدار میشن.
تورنتو که چند روز پیش هوا واقعا بهاری شد. آدم با کاپشن گرمش میشد. بهارانه ی وبلاگ نویسی خوبه ولی بهارانه ی وسط
زمستان در تورنتو خوب نیست. من رو می ترسونه. عادی نیست. قشنگ حس میکنم که پیش
بینی های گرمایش زمین داره یواش یواش به وقوع می پیونده.
حذف آینده و گذشته که تصمیم سال جدیدمه، واقعا کار
میکنه ها. کمتر از یک ساعت پیش حالم گرفته شده بود. اینقدر که اشک هم توی چشمم جمع
شد. در کنار موشی کمی آروم گرفتم و دوباره به بدحالیم نگاه کردم. یک تکه اش مربوط میشد
به چراهای گذشته. یعنی که چرا تا حالا یک اتفاقی نیفتاده. دوتاش مربوط به آینده
بود. اولی در مورد همون آرزوی قبلی ولی به
این شکل که "لابد بعدن هم اتفاق نمی افته و آرزوش رو به گور میبرم" و
اینها. دومی هم در همین مایه ها بود، کمی حفیف تر. بعد از گذشته و آینده زدایی،
دیدم احوالاتم خوب شد.
پریسا جان این تمرین در لحظه بودن خیلی بدرد بخوره. من در همین مورد اخیرا کتابی خوندم به اسم تمرین نیروی حال که خیلی بهم کمک کرد. من ترجمه اش رو خوندم ولی فکر میکنم تو بتونی راحت اصلش رو گیر بیار نوشته ی اکهارت تول
ReplyDeleteدریا جان اتفاقا این کتاب رو از ایران برام فرستادن. ولی ترجمه اش خوب نبود و یکی دوبار شروع کردم به خوندنش ولی جلو نرفتم. در فکرش هستم که کتاب اصلیش رو بگیرم.
ReplyDeleteهفته پیش اینجا هم گرم شده بود، حتی درختها شکوفه هاشون داشت در می اومد و من هم تعجب کرده بودم. امروز کلی برف اومد
ReplyDeleteمن هم گیر کردم تو یک اتفاقی چندین سال پیش. اتفاقی که نیفتاده و مخم داره داغون می شه که چرا؟! راست می گی. بهتره من هم بی خیالش بشم و به زندگیم ادامه بدم
چه خوب که باز اینجا هستی.
Deleteآخ اگر میشد همیشه حواسمون باشه و یادمون باشه که گذشته و آینده رو حذف کنیم چی میشد. البته من نمیگم آینده رو حذف کنیم بیشتر موافق اینم که حال فدای آینده نشه و به زیبایی های آینده امید داشت
ReplyDeleteاز آینده فقط امیدش رو راه بده و بقیه اش رو فیلتر کن.
Delete