با روشی حرف میزدم در مورد اینکه من از آدمها و حرف زدن خیلی خوشم میاد و او هم میگفت که من از حرف زدن بدم
نمیاد به شرطی که لازم باشه و داشتیم باهم میگفتیم که فرق بین حرف زدن لازم و نا لازم
چیه. من میگفتم که حرف زدن ابزار ارتباطه و فقط برای رسونن یک پیام نیست و نباید
درش صرفه جویی کرد و اونم میگفت که باید دلیل و فایده ای در حرف زدن باشه و اینکه
خیلی از حرف ها اصلا گفتنش لازم نیست. در همین گفتگو ازش خواستم که یک نمونه از حرف
های بیفایده رو بهم بگه. اون گفت: "مثلا اگه یکی به من تکست کنه و بپرسه فردا
فلان کلاب مدرسه رو میایی؟ من فقط اگه بدونم که میرم جواب میدم." درجواب چرای
همیشگی من گفت: "اگر ندونم که میرم یا نه، جواب نمیدم. چون جوابِ نمیدونم هیچ
کمکی به اون طرف نمیکنه. اگر هم بدونم که نمیرم باز جواب نمیدم. چون خودش میفهمه
وقتی جواب ندادم یعنی نمیرم." من
گفتم " ای بابا، بالاخره وقتی جواب بدی، طرف تکلیفش رو میفهمه. حتی اگه جوابت
نمیدونم یا نه باشه." گفت "نه. خیلی کمکی به اون نمیکنه. تازه اگر
نمیدونم یا نمیرم رو بگم، بعد اون به احتمال زیاد می پرسه چرا. منهم حوصله ندارم
دلیلش رو توضیح بدم. ولی وقتی میخوام برم و میگم آره میام، دیگه نمیپرسن چرا."
چنین تین ایجر مینیمالیستی داریم ما.