مارگوت
بیگل چه درست گفت و شاملو چه زیبا ترجمه کرد و خواند که "از تنهایی، مگریز،
به تنهایی مگریز، گهگاه آن را بجوی و تحمل کن. و به آرامش خاطر مجالی ده"
اگر
زندگیت شلوغه و فرصتی برای تنهایی فیزیکی نیست، مجبوری که وقتیهایی را در ذهنت
تنها باشی. آدم های دور و بر، هر چقدر که عزیزند و هرچقدر که عاشقشون هستی،
وقتهایی هست که باید نباشند. برای من که همیشه دور و برم از عزیزانم شلوغه، تنها
بودن مثل برهنه شدنه. اینقدر که همیشه تنیده ام به همه مسایل و روزمره هاشون. اما
خوب میفهمم که به اون برهنه شدن هرچقدر هم ناراحت بنظر بیاد احتیاج دارم تا خودم
را پیدا کنم.
بعضی وقتها سوار هواپیمای تک نفره میشم و برای
خودم در آسماان پرواز میکنم و اون وقتها، هیچ کس را سوار نمیکنم. عجب ذهن آدم
ابزار توانمندیه و اگر افسارش رو در دست داشته باشی، باهاش خیلی کارها میشه کرد. اشکالات وقتی شروع میشه که اون افسار ما رو بدستش بگیره.
No comments:
Post a Comment