Tuesday, July 1, 2008

آغاز

بالاخره من پريدم توی آبِ های آزاد. نميدونم چطور توش شنا خواهم کرد ولی برام خيلی هيجان انگيزه. چقدر وقته که در موردش فکر ميکنم. هی خواب ميبينم که وبلاگم رو عمومی کردم و دارم توش مينويسم. اين صفحه ای که الان دارم مينويسم به شکلهای مختلف، بارها در خواب تمام و کامل نوشته ام و پست کردم. نوشتن برای همه ی کسانی که ممکنه به هر دليلی نوشته ات رو بخونن، کسانی که نميشناسيشون و اونها تو رو نميشناسن، وسوسه ای بود که از مدتی پيش گريبانم رو حسابی گرفته بود. نميدونم. علاقه ام به گفتن، نوشتن و ابراز، در همان وبلاگ خصوصی هم ارضا ميشد، اما علاقه ام به شنيدن، نه. اينکه نوشته ای که از درونت ميجوشه، تو رو پيوند بزنه به دريای بي پايان آدمها و افکارشون، اينکه نوشته ات مثل تکه ای نان بيفته در دريا و ماهيهای کوچک و بزرگ، بيان و هرکدوم تکه ايش رو بکنن و بخورن، شايد هم بِکَنَن و دور بيندازن، حس ديگری از بودن رو به من ميده. اثاث کشی کردن از وبلاگِ خصوصیِ "روز به روز" که تفريبا ده ماه از نوشتنش ميگذره و فقط دوستان و نزديکانم ميخوندنش به وبلاگِ عمومیِ "روز به روز"، مثل اينه که تا حالا فقط توی خونه ات و حداکثر برای مهمانهايت آواز ميخواندی. اما حالا خواننده کوچه گرد شدی.
اولين قدمم رو در کوچه دوست دارم و با کمی نگرانی اما با خوشحالی بر ميدارم.
وقتی هنرجوی سنتور بودم، استادم به من ميگفت که "تو خوب مينوازی، اما برای نوازنده شدن بايد دريده باشی" من اونموقع منظورش رو از دريدگی نميفهميدم و اين عبارت برام برخورنده هم بود. بعدها و بتدريج منظور او از دريدگی را فهميدم، اگرچه هنوز نداشتم و امروز که اين نوشته را در فضای آزاد پّست ميکنم، فکر ميکنم که به اون حد از شجاعت و جسارت رسيده ام که با وجود کمی ترس و احتياط پام رو در اين آب بگذارم و بخاطرش خدا رو شکر ميکنم.

3 comments:

  1. khoobe mo'aleme santoor shoma behetoon gofte bood khoob mizani. mo'aleme santoore ma ke migoft: "cheghadr bedam dige nazani?" :) jaye basi khoshhalist ke weblogetan jahani shode. welcome to globalism :)

    ReplyDelete