Friday, July 4, 2008

گيتار

يادگرفتن يک ساز برای روشی، از مدتها پيش موضوعی در خونه ی ما بوده. خوب پيانو معروفترين و مشهورترين سازه و در اينجا بيشتر بچه ها پيانو رو ياد ميگيرن. به قول يکی که ميگفت که اينجا بچه ها بايد چند چيز رو ياد بگيرن تا مثل بقيه باشن. پيانو، شنا، اسکی و اسکيت روی يخ. از سال گذشته، روشی خودش هم برای يادگيری موسيقی ابراز علاقه کرد، ما ديگه رفتيم تو کار تحقيق و بررسی و اختصاص بودجه و ... برای تهيه پيانو و شروع آموزش. اما ازآنجا که روشی خانوم ما معمولا دوست نداره مثل بقيه باشه، گفت که دوست نداره پيانو ياد بگيره و گيتار رو دوست داره. يادمه که اولين بار که اينو گفت بدون اينکه به زبون بيارم، در فکرم گفتم "نه" و يک ضربدر قرمز روش کشيدم. مدتی طولانی اين گفتگو و اين دست و اون دست کردن، برای متقاعد کردن روشی جان به نواختن پيانو، ادامه داشت.
ولی يکجايی به خودم گفتم که "چرا؟" چرا نميگذارم که همونيکه دوست داره و ازش لذت ميبره بنوازه. چرا اصرار دارم که مثل بقيه باشه. فکر ميکنی چند تا از اونهايی که پيانو ميزنن، دوستش دارن و با تمام وجود لذت ميبرن؟ و آيا خودت که سنتور ياد گرفتی و نواختی و حتی ياد دادی، چقدر ازش لذت بردی و آيا چيزی که بيشتر دليلش بود همون مدالی نبود که روی سينه ات زده بودی؟ چند وقت پيش ازش پرسيدم که دو تا دليل مشخص به من بگو که گيتار رو به پيانو ترجيح ميدی؟ بجای دوتا، سه تا گفت " يکی اينکه پيانو خيلی با ابهت و بزرگه، اما گيتار خودمونی و صميميه و باهاش احساس راحتی ميکنم. دوم اينکه گيتارم رو ميتونم هر جا ببرم. سوم اينکه من دوست دارم حرکت کنم و در پيانو، بايد بشينم ولی با گيتار ميتونم حرکت کنم." دلايلش خيلی محکم بود. راست ميگه. پيش خودم تصور کردم که روشی که وقتی داره فيلم ميبينه چنان انرژی درش بوجود مياد که يکهو شروع ميکنه به دويدن و بالا و پايين پريدن، حتما با گيتار که دستش ميگيره و باهاش راحت حرکت ميکنه، خيلی راحت تر ميتونه همراه بشه و وقتی که احساسش رو ميخواد بنوازه، نياز داره که بتونه حرکت کنه. هفته ی پيش هم به يک مدرسه ی موسيقی رفتيم و اونجا هم پيانو و هم گيتار رو امتحان کرد. در چند دقيقه تونست قطعه ی کوتاهی رو روی پيانو بزنه و اون آقا خيلی خوشش اومد. اما وقتی گيتار رو بدست گرفت، اگر چه نواختن نت های ساده هم بيشتر طول کشيد و هم بالاخره کامل نشد، گفت گيتار رو ميخوام بزنم. بالاخره گيتار تصويب شد.
خوشحالم که روشی در سن ده سالگی ميتونه خودش رو و علايقش رو بشناسه. ميتونه ازشون دفاع کنه و راهی رو که ميخواد، بره، حتی اگر راه کم گذرتره. خوشحالم که ما هم تونستيم اينو قبول کنيم و همراهيش کنيم.
پ ن
يکی از دلاليل تشديد علاقه ی روشی هم به گيتار اينه که معلمش محبوبش گيتار ميزد
غير از گيتار، روشی دوتا ساز ديگه هم کانديد داشت که جالبه بدونين. فلوت و هارپ. که هيپکدام در سن روشی، آموزش داده نميشد
من در راه درک و شناخت گيتار هستم که برام کاملا ناشناخته است. در عين حال هنوز پيانو رو دوست دارم و دلم ميخواد در خونمون يکی پيانو بزنه. ديشب فکر ميکردم که شايد موشی خانوم در آينده پيانو بزنه. بعد بخودم گفتم، "عجب آدمی هستی ها! اگر پيانو دوست داری خوب خودت ياد بگير." از اين فکر خوشم اومد. نواختن پيانو با روحيه ی من سازگاره. حالا شايد خودم جداگانه شروع به يادگرفتن پيانو بکنم. ديشب که اين موضوع از فکرم گذشت و به بابايی گفتم، اونم گفت "چرا نه؟" بلافاصله فکر بعدی اومد توی سرم. " اگر پيانو داشته باشيم و من بزنم، شايد موشی خانوم هم علاقه مند بشه و اون پيانو بزنه" ميبينين، ول کن نيستم که !د

4 comments:

  1. albatte mishe ba Piano harkat ham kard. Piano ra begozarid poshte vanet, va dar hale harekat, benavazid :) khob, khoshhalam ke dokhtar khanomet, mesle khodet va shooshoo jan, bahoosh hast. matne jalebi bood. eykash mishod file ham attach beshe inja. intori migoftam 1 ta 2 az navakhtehash ra ham upload koni ta ma ham mostafiz beshavim :)

    ReplyDelete
  2. hala ke hanooz besmellah ham nagofte. enshallah vaghti chizi navakht, oono ham yek joori inja migzarim.

    ReplyDelete
  3. سلام پريسا جان،

    خوشحالم که دست به نوشتن شدي. خيلي خوبه. نوشته‌هات هم همين‌طور. تو اون‌ور دنيا ادامه بده، ما هم اين‌ور. يکي خوابه يکي بيدار. زمين مي‌گرده و آدمهاش هم.

    خوش و خرم باشي
    امير
    http://soopapiat.blogfa.com

    ReplyDelete
  4. Salam Amir,

    Khosh oomadi be rooz be rooz. khoshhalam ke be inja sar mizani. are, donya ham migarde. pas begard ta begardim. gahi ma donya ro migardoonim o gahi oon ma ro.

    Parisa

    ReplyDelete