Thursday, August 28, 2008

بهشتِ مادران

مدتيه که موشی در طول شب بيدار ميشه و شير ميخواد، توی تختش نميخوابه و ميخواد بره و روی صندلی و در بغل من بخوابه و وقتی که اونجا خوابش ميبره تا ميارمش روی تخت دوباره بيدار ميشه.گاهی بعد از قريب يکساعت کلنجارو وقتی ديگه فکر ميکنم خوابش عميق شده، يواش ميام توی اتاق و تا دوباره پتو و ملافه ام گرم ميشه و به دنيای خواب قدم ميگذارم، صدام ميکنه و دوباره داستان از اول شروع ميشه.ديشب يکی از همين شبها بود و صبح که برای صبحانه نشستم، تمام بدنم از اين کشمکش شبانه درد ميکرد. مامانم داشت از اون دلسوزيها ميکرد که اينجوری نميشه و بايد فکری و کرد و اينها. ازهمونها که بابايی خوشش نمياد. بابايی هم ميگقت که اشکالی نداره اين سختيها رو ميکشه که پايه های خونه اش رو در بهشت محکم کنه و در حاليکه مامان و بابايی در باره ی صحت و سقم جمله ی "بهشت زير پای مادران است" با هم مشغول گفتگو بودن، من با خودم فکر کردم که .اين بهشت در همينجاست. اين بهشت همان کودکيه که در رحم من نه ماه رشد کرده و از وجود من بيرون اومده و در آغوش من شير خورده .بهشت من همينه که روش راه ميرم. بهشت مادران در همين دنياست. بهشت من همين صدای نازنين موشيه که ميگه "مامانی". بهشت من همون نگاه کردن به صورت موشيه وقنی که در بغلم مثل يک فرشته بخواب رفته و گوش کردن به نفسهای آرومشه. دلم برای پدرها ميسوزه که خلقت، بخش نسبتا بزرگی از اين بهشت رو ازشون دريغ کرده در حاليکه بسياری از اونها هم همه ی عمر برای بچه ها تلاش ميکنن. کاشکی حداقل خودشون اين بهشت رو از خودشون دريغ نکنن و با تمام وجود در هر کجاش که ميتونن راه برن و توش نفس بکشن. ه

5 comments:

  1. میدونی چیش جالبه، فقط یه مادر میتونه به این سختی های نیمه شب بهشت بگه. خیلی قشنگ گفتی، هیچ وقت بهش اینجوری نگاه نکرده بودم. اعتقاد داشتم که باباها گناه دارند که مثل ما نمی تونند بچه رو تو دلشون پرورش بدن و یا اینکه بهش شیر بدن ولی فکر نکرده بودم از اینکه ما مادرا در واقع با این کارهایی که داریم می کنیم واسه بچه ها چقدر به روح و روان خودمون میرسیم و چقدر لذت می بریم. مرسی از یادآوریت

    ReplyDelete
  2. قابلی نداشت پيمانه جان. بزودی خودت مدل ناب شب زنده داری رو دوباره تجربه ميکنی.
    استادی داشتيم که ميگفت "هيچ چيز در اين دنيابه خودی خود، معنی نداره. معنی چيزیيه که ما به همه چيز ميديم و اين باز انتخاب ماست که به هر چيز چه معنی بديم"ه

    ReplyDelete
  3. یادمه که بچه های من هم توی همین سن و سال به همین مرض مبتلا شده بودن. فکر میکنم این هم بخشی از رشدشونه. بزودی درست میشه.
    در ضمن اون خزعبلاتی که بابای راجع به بهشت و مادر و این حرفها گفته همش برای همینه که اقایون خودشونو از زیر بار مسئولیت خارج کنن. باورشون نکین.

    ReplyDelete
  4. من باید با این مهران یک صحبت درست و حسابی داشته باشم!

    ReplyDelete
  5. Who is this "anonymous"? I can't let Mehran talk to strangers!

    ReplyDelete