Tuesday, September 2, 2008

اولين روز مدرسه

اولين روز مدرسه چقدر زيباست. چقدر قشنگه. هيجان بچه ها از ديدن همديگه، معلم جديد، کلاس جديد. مثل وقتيه که گنجشکها همه پر ميکشن بطرف يک درخت و روش ميشينن و با صدای بلند جيک جيک ميکنن. بعد باهم پاميشن و ميشنن رو يک درخت ديگه. هميشه وقتی روشی رو مدرسه رو ميگذارم، حسوديم ميشه به معلمها که هر روز صبح پذيرای اين گروه بزرگ گنجشکها ميشن. با روشی کمی زودتر هم رفته بوديم. بچه هايی که سال پيش در اين مدرسه بودن با جيغ و فرياد از اينطرف حياط به اونطرف ميرفتن و دوستهای قديمشون رو پيدا ميکردن. برای منهم ديدن چهره هايی که ده ماه هر روز ديده ای هيجان انگيز بود و از اينطرف به اونطرف با آشنايان حال و احوال ميکردم. اونهايی که جديد بودن صف کلاسشون رو پيدا کرده بودن و ايستاده بودن در انتظار ساعتهای آينده و اينکه چه خواهد شد. کلاس روشی بدليل تغييراتی که در سيستم کلاس بندی مدرسه بوجود آمده بود، بجای اينکه همه با هم به کلاس پنجم برن، بين سه کلاس تقسيم شده بودن. معلم کلاس روشی اينا که همه ی بچه ها،حتی پدر ومادرها، عاشقش بودن، يکی ازاون کلاس ها رو داشت. اعتراضهای ما و همينطور اعتصابها و اعتراضات بچه ها در پايان سال پيش برای تکه پاره نکردن کلاس، فايده ای نکرد. چيزی که برای من جالبه اين بود که از وسطهای سال که صحبت تقسيم کلاسها پيش اومد، مدرسه همش گفت نظرتون رو بگين و ما از نظراتتون استقبال ميکنيم و ما هميشه آماده برای شنيدن پيشنهادها هستيم. اوليا هم اعتراض کردن، جلسه گذاشتن، نامه نوشتن، جدا جدا با مدير حرف زدن، با همون لبخندهای خوشگلی که توی ايران کم پيدا ميشه، اونها همه ی حرفها رو شنيدن. بچه ها چقدر پوستر درست کردن، يکروز همه شعاری رو برعليه تقسيم شدن کلاسشون نوشته بودن و روی بلوزهاشون چسبونده بودن. حتی ميخواستن در حياط مدرسه راهپيمايی کنن و معلمشون گفته بود که اگر بدون بی ادبی و خشونت باشه، اشکالی نداره. يادمه که بچه ها چه شور و شوقی داشتن برای اين اعتراضات. بالاخره هم مدير همون کاری که خودش ميخواست، کرد. امروز هم ديدم که همه ديگه پذيرفته بودن و ميگفتن کاريش نميشه کرد ديگه. حالا اگر ايران بود، جلوی همه ی اعتراض ها رو ميگرفتن. بچه ها که حق نداشتن جيک بزنن. پدر و مادرها هم آخرش کارشون با دفتر به دعوا مرافعه ميرسيد و همه هم تا آخر سال ناراضی بودن و اعتراض ميکردن! احتمالا بدليل حساسيتی که روی اين موضوع پيش اومده بود، کلاسهای جديد رو در پايان سال اعلام نکردن و هفته ی پيش فهميديم که بچه ها در کدام کلاس هستن. غير از مستر ترهرن* که معلم محبوب بود، يکی از دوکلاس ديگه رو بچه ها ترجيح ميدادن که معلم جوان و پرانرژی داره ولی معلم کلاس آخر محبوبيتی نداشت و کسی دلش نميخواست اونجا بره. روشی که ميگفت اگر من کلاس ميس بويس **برم بايد مدرسه ام رو عوض کنی. راستش منهم بدون اينکه به روشی چيزی بگم، دعا ميکردم که توی اون کلاس نيفته چون خودم هم از اون خانم خوشم نميومد. و از کلاس مستر ترهرن به اون کلاس رفتن، شوک خيلی بزرگی بود. سرتون رو درد نيارم، روشی به کلاس ميس پارکر*** رفت و خوشحال هم بود. روشی اينها چهارتا دوست صميمی بودن که دوتاشون در کلاس ميس پارکر و دوتا هم در کلاس ميس بويس افتادن. ه
--------
روشی مدتهاست که خوشش نمياد دم در مدرسه و جلوی بقيه من بغلش کنم و ببوسمش. منهم مثل همه ی جاهای ديگری که وقتی کاری رو ميکنه که من نميفهمم و خوشم نمياد، اولش دلخور شدم و اخم و تخم کردم و اينها و بعد بالاخره به اين نتيجه رسيدم کهبا وجود اينکه بوسيدن من از سرِ علاقه است، روشی هنوز حق داره بخواد يا نخواد که من در جايی ببوسمش و به اين تفاهم رسيديم که هر وقت من خواستم در مدرسه و جلوی ديگران ببوسمش و بغلش کنم، اول از خودش بپرسم. منهم صبح موقع خداحافظی ازش ميپرسيدم و اون بسته به شرايط ميگفت ببوس يا نبوس يا زود ببوس. امروز که خيلی احساساتی بودم ازشروع کلاس پنجمش و از صبح که پاشده بود همش قربون صدقه اش ميرفتم، دم در مدرسه، وقتی داشت ميرفت تو، گفتم ببين من يک بوس و بغل حسابی ميخوام و لطفا نگو نه. اونهم خنديد و گفت باشه. منهم خودم را به يک بغل محکم و يک ماچ آبدار ازش مهمان کردم. بعد که دويد و رفت و منهم در حياط مدرسه ميپلکيدم ديدم ای دل غافل، رو گونه اش جای لبهای بنده مانده. ولی نرفتم بهش بگم چون فکر کردم که شايد دلخور بشه و صبح خوبش خراب بشه. بلاخره يا خودش پاک ميشه و يا اينکه يکی بعدا بهش ميگه و پاک ميکنه و از اين ببعد بوس روی گونه هم برام ممنوع ميشه :(ه
*Mr Treherne
** Miss Boyce
***Miss Parker

1 comment:

  1. آخی واقعا که روز اول مدرسه یه حال دیگه داره. از خوندن پستت کلی به هیجان آمدم. از فکر اینکه وای چقدر کارای هیجان انگیز توی مسیر مادر بودنم دارم، دلم ضعف رفت. خوشحالم که روشی از معلمی که داره راضیه

    ReplyDelete