Thursday, September 4, 2008

جهت خالی نبودن عريضه

خوب، اينکه وسط کار، يکهو ول ميکنم و ميام صفحه ی سفيد رو باز ميکنم تا يک چيزی بنويسم يعنی چی؟ يعنی عادت يا مرض؟ خوب دختر! کارتو بکن ديگه و بعدا وبلاگ بنويس. نميشه؟ انگار که کار دنيا لنگ شده و حالا همه ی مردم دنيا در انتظارنشستن تا من کلمه ها رو سر هم کنم و شوت کنم توی اينترنت. امروز ميخوام که حتما قسمت بزرگی از کاری رو که عقب مونده انجام بدم و آخر وقت که پاميشم از پشت ميز، طرحش تمام شده باشه و پياده سازيش هم شروع شده باشه. ما که داريم آرزو ميکنيم، بگذار بزرگ آرزو کنم. پياده سازيش هم تمام شده باشه. از قديم گفتن اگه دست به دامن خدا شدی، چيز اساسی بخواه. اگرچه که من دايم دست به دامنش هستم از ريز تا درشت. از وقتی که توی اتاق دنبال گوشی تلفن ميگردم بگير و برو تا آرزوهای قلمبه سلمبه. روزهای رمضان هم شروع شده و من هنوز نتونستم بهش درست فکر کنم. رمضان رو دوست دارم و همراهی با روزهاش برام معنايی داره. تا حالا که دو روزش رو از دست دادم و مثل روزهای معمول گذشته.ه

2 comments:

  1. من که همیشه منتظر نوشته هات هستم. بنابراین کار رو ول کن و وبلاگ رو بنویس. این ارجح تره

    ReplyDelete
  2. تو اقلا یک بار کار رو ول میکنی و میایی سراغ نوشتنت. من که صد دفعه ول میکنم تا چک کنم ببینم شما تنبل ها (تو و تولدی دیگر و ...) چیزی نوشتین یا نه. تا خبر ها رو نخونم از خماری در نمیام. وقتی میخونم انگاری که خیالم راحت میشه.

    ReplyDelete