Thursday, April 16, 2009

سفر نيکوست اما نی زکوی دلستان رفتن

شايد بخاطر همون نه ماهيه که من شماها رو در تمام لحظات زندگيم در کنار داشتم. بخاطر اون باهم بودن عجيب و غريبی که برای هر انسانی فقط يکبار و اونهم با مادرش اتفاق ميافته. شايد بخاطر اون لحظاتيه که دهانتون از شير من پر ميشد و نگاهتون از رضايت لبريز. شايد بخاطر اون شبهای تب آلود که تا صبح به نفسهاتون گوش کردم و ده ها بار نبض تون رو شمردم ...ه
هر چه هست پاره ی تنم شدين و وقتی به هفته ای فکر ميکنم که صبحش را بدون ديدن و در آغوش گرفتن شما شروع کنم و شبش رو بدون بوسيدنتون تموم کنم، پشتم تير ميکشه و بغض گلوم رو ميگيره.ه
تنی رو ميبرم و قلبی رو جا ميگذارم و هر وقت به اين سفر کاری يکهفته ای فکر ميکنم، تنها موقعی که هواپيما در تورنتو به زمين نشسته و دقيقه ها من رو به شما ميرسونه، تصور ميکنم.ه
...
بخاطر انرژی بزرگی که در تو هست و اون اطمينانی که در بعهده گرفتن همه ی مسيوليت زندگی داری. بخاطر عشقی که با اتکای به اون به من ميگی نميدونم چطور ولی از پسش بر ميآم. بخاطر توست که اينقدر شجاع شدم که برم وگوش به اگر ها ندم.ه
....
و بخاطر همه اينهاست که هر روز تو رو، بچه ها رو و زندگی رو بيشتر دوست دارم.ه

9 comments:

  1. لاله(بارانی باید)April 16, 2009 at 2:40 PM

    سفرت بی خطر عزیزم. ایشالله میری و به سلامت دوباره برمیگردی . یک هفته رو از عزیزانت دور هستی، سعی کن به این قسمتش اصلا فکر نکنی تا حتی از سفر کاری هم لذت ببری. این هم یک تجربه است. بزرگ میشی یادت میره ;)

    ReplyDelete
  2. azizaaaaaaaam,
    safare khoobi dashte bashi mitoone tajrobe khoobi barashoon bashe

    ReplyDelete
  3. اینجا که بهت قول میدم همه چی خوب و خوش باشه. بابایی که مثل شیر مواظب پرنسس ها هست هروقت هم که کن بیاره و خل و چل بشه ما ها هستیم. کافیه یک تلفن بزنه. تو سعی کن از این سفر بهترین نتیجه رو بگیری. هم از لحاظ کاری و هم گردشی. بالاخره پیش آمده و این تویی که باید براش بهترین برنامه ریزی رو بکنی و بیشترین نتیجه رو بگیری. در ضمن حالا که از دست این ورووجک ها راحتی یک استراحت حسابی بکن که وقتی برگردی باید جبران این زمان نبوده رو هم بکنی و حسابی براشون انرژی صرف کنی. خوش بگذره. سوغات ما هم فراموش نشه.

    ReplyDelete
  4. سفرت سلامت.
    مي دونم كه سخت خواهد گذشت اما نبودنت بد هم نيست. مي تونه يه تجربه ي مهم توي زندگي همسرت و بچه ها باشه. بعد كه برگردي حضورت بيشتر مهم و ارزشمند مي شه.
    اميدوارم زود و راحت بگذره.

    ReplyDelete
  5. زیبای زندگیApril 18, 2009 at 9:26 AM

    سخته اما با داشتن همسری مهربان و فهمیده آسون میشه.
    ایشالا این یک هفته سریع بگذره و با عشقی دو جندان برگردی به آغوش خانواده گرمت.

    ReplyDelete
  6. عزیز دلم میفهممت. خیلی سخته دوری عزیرانت. منم یه بار یه سفر کاری رفتم همینطوری بودم. ولی قبول کن در نوع خودش تجربه ی تازه ایه. و آدم باید بتونه از همه چیز لذت ببره. حتی وقتیکه دوره.
    خوشحالم که همسرت اینطوری در کنارته

    ReplyDelete
  7. مامان فرازApril 20, 2009 at 4:06 AM

    اول اینکه خسته نباشید خانوم،
    میفهمم چی میکشی. من وقتی فراز دو ساله بود تو یه همایش شرکت کردم که باید از خونه دور می شدم. خیلی سخت بود. اصلاً بهم خوش نگذشت. علی رغم اینکه بابای فراز از پشت تلفن کلی دلگرمی می داد که فراز خوبه و پیش مادربزگاش خوش می گذرونه، ولی من هیچوقت نمی تونستم قایفۀ گریه ای فراز رو موقع خدافظی از یادم ببرم.
    میگذره.
    خوش باشید همیشه

    ReplyDelete
  8. سفرت به خیر

    من هم سفر بودم و دسترسی به اینترنت نداشتم. ممنون از احوالپرسی. خوبم. دستم هم بهتره.ه

    ReplyDelete
  9. من دارم از تمام دوستان از جمله دوستان وبلاگی برای پیدا کردن یک اسم خوب برای دخترم کمک می گیرم. میشه شما هم نظرتون رو بدین لطفا؟

    ReplyDelete