Wednesday, March 23, 2011

عشق به سادگی

سفره ی هفت سین را چیده بودم. موشی پرسید، مامان چرا روی سفره پول گذاشتی؟ این پول ها مالِ کیه؟ گفتم "وقتی کنار سفره میشینیم و منتظر شروع سال هستیم، آرزو میکنیم. هر کدام از چیزهای روی سفره برای یک آرزو هستند. مثلا سکه، برای پول داشتنه" برام سخت بود توصیح بدم که اینها نماد هستند. گفت "آره من  میدونم. ما ویش* می کنیم به یک سکه و سکه رو میندازیم توی ویشینگ وِل*."
حرفم رو اینطور فهمیده بود که ما با سکه ها آرزو میکنیم. نخواستم فکرش رو بیشتر دستکاری کنم. گفتم درسته. رفت و دوباره آمد. گفت مامان "پس ما که آب نداریم روی میز که سکه رو بندازیم توی آب و ویشمون* ترو* بشه." (امسال ماهی قرمز نداشتیم) گفتم آره راست میگی. باهم رفتیم و در ظرفی که سکه ها بودند آب ریختیم. برای هر نفر هم یک سکه گذاشتیم تا بعد از نو شدنِ سال آرزو کنه و بندازه در ویشینگ وِل.
.
سال نو شد. روشی و موشی لباس گرم پوشیدند تا از در بیرون بروند و به رسم همیشه، اولین کسانی باشند که از در تو می آیند. با پیام شادی و سلامتی. قبل از بیرون رفتن، موشی سریع برگشت. یک سکه بر داشت. تنها کسی بود که آرزو کردن یادش بود. شنیدم که زیر لب گفت I wish my mom and everybody always love me و دوید از در بیرون.
.
نازنینم، از آن روز، هر بار به آرزوی صریح و ساده و پاکت برای برای دوست داشته شدن، فکر میکنم. دلم فشرده می شود. از آن فشردگی ها که ملقمه ای از احساسات است و برای منی که زود اشکم، قطره اشکی به همراه دارد.
عزیزم، نمیدونم که چه در فکرت گذشت که این آرزو را کردی. می دانم که از سرِ نداشتنش، این آرزو را نکردی. که عشق داری و می دانم که می دانی. شاید آرزو کردی از سر آنکه می ترسی از دستش بدهی.  شاید برایت خیلی مهم است و خودت این را می دانی. از اینکه خواسته ات را می شناسی خوشحالم.
پاره ی تنم، چیزهایی را می دانی ولی آنچه که حتما نمیدانی این است که چقدر دوستت دارم و چطور این عشق عجیب است و تعریف نشدنی.  روزی خواهی دانست. روزی که خودت مادر باشی. شاید آن روز هنوز این وبلاگ زنده باشد. شاید منهم. شاید هم نه. ولی اگر برایت همان عشق و تجربه ای دوست داشتن را گذاشته باشم، کافیست.
 wish *
 wishing well*
 آرزومون*
 میشه، برآورده میشه‏true *

No comments:

Post a Comment