Thursday, December 1, 2011

کلاسِ پَرِنتینگ

جیش و مسواک و کتاب و حرف های اینور و اونور و بوس وبغل و عشق و عاشقی کردن هام با موشی تمام شده بود. آخرین بوس راه هم دادیم و گرفتیم و من مثل هر شب نشستم روی صندلی کنار تخت و خودم رو با حل کردن جدول سودوکو مشغول کردم تا موشی خوابش ببره. این موقع ها که چشمهاش رو می بنده، معمولا فکرهایی به سرش میاد که راجع بهش حرف میزنه.
دیشب گفت مامان، من کی گرِید وان هاندِرِد* میشم؟ گفتم گرِید وان هاندرد که نداریم و هر دو خندیدیم. گفت چند تا گرِید* داریم؟ گفتم تواِلو*. گفت بعدش چی میشه؟ گفتم بعدش یونیورسیتی*، دانشگاه. گفت دانشگاه چه کار میکنم؟ گفتم در گرید تواِلو باید تصمیم بگیری میخواهی چکاره بشی. بعد برای هر کاری درسهای مخصوصی هست. پرسید مثلا چه درس هایی. گفتم مثلا اگر بخواهی دکتر بشی (ایرانیم دیگه، اول باید با دکتری شروع کنم) باید مِدیسین* بخونی، اگر بخواهی معلم بشی باید تیچینگ* بخونی، اگر بخواهی پرستار بشی باید نرسینگ* بخونی ... و داشتم فکر میکردم به کارهای درست و حسابی که خودش شروع کرد "اگر بخوام برم به سیرکِس* چی؟" "باید آکروبات بخونی" "اگر بخوام کِلَون* بشم چی؟" " نمیدونم حتما کلاس هایی براش هست." دیگه هیجانزده شده بود و تند تند میگفت اگر بخوام مثل بتهوون دِ گریت کامپوزِر* بشم؟ باید میوزیک* بخونی؟ اگر بخوام دَنسِر* بشم؟ باید دنسینگ* بخونی...  برای تمام شدن موضوع گفتم " برای امشب دیگه بسه. برای همه ی این کارها، باید شبها به موقع بخوابی."
کمی سکوت کرد و گفت "آی واندر* که کدوم رو چوز* کنم." گفتم "وقتش که شد، هر کدوم رو انتخاب کنی، همون خوبه"
بعد از کمی سکوت  دوباره گفت "اگر بخوام پَرِنت* بشم چه یونیورسیتی باید برم؟ چکار باید بکنم" کمی فکر کردم و گفتم " پرنتینگ* یونیورسیتی نداره. باید ازدواج کنی و بعد بچه دار بشی."  گفتم که دیگه واقعا باید بخوابه و راجع به این موضوع فردا بیشتر میتونیم صحبت کنیم. با لبخند رضایت خوابید.
همانطور که به نفس های آرامش نگاه می کردم گفتم که عزیزم، خودت نمی دانی که کلاس پرنتینگ برای تو از همان روزی که بدنیا آمدی شروع شد. همین الان و در این لحظه هم تو در کلاسی. کلاسی که معلمش من هستم و پدرت. معلمینی که خودشان همزمان با درس دادن، درس میگیرند. هم شاگردند و هم معلم. بازهم خدا را شکر، میدانم و حواسم هست که دارم درسَت میدهم، هر چند که درس هایم را خیلی وقتها بلد نیستم یا همان دانسته ها را هم فراموش میکنم. بخواب عزیزکِ آکروبات و دلقک و موزیسین و رقصنده ی من. بخواب که خوشحالم از اینکه شاد بودن و شاد کردن را دوست داری و می شناسی. بخواب عزیزم!"
* grade one hundred
* grade
* twelve
* university
* medicine
* teaching
* nursing
* circus
* clown
* bethhoven the great composer
* music
* dancer
* dancing
* I wonder
* choose
* parent
* parenting

6 comments:

  1. موش بخوره موشی رو که اینقدر با نمکه حرفهاش

    ReplyDelete
  2. مثل همیشه فقط می تونم بگم از خوندن سطر به سطر نوشته هات لذت می برم پریسا جان.معلم خوبی برای من هم هستی.

    ReplyDelete
  3. معصومه جان، هممون از هم یاد می گیریم. (البته اگر بخواهیم!) ‏
    همیشه خوب باشی.‏

    ReplyDelete
  4. خوبین؟ بیست و اندی روزه نوشتین‌ها

    ReplyDelete
  5. خوبیم. ممنون از احوال پرسی تان که خیلی خوشحالم کرد. دلیل ننوشتن فقط مشغولیاتِ زیادِ پایان سال بود. ‏

    ReplyDelete