Thursday, February 23, 2012

هستم ولی نیستم

پر از کار و موضوع و قیل و قال ام. درونی و بیرونی. گاهی خوبم و میدونم چرا و گاهی خوبم بدون اینکه بدونم چرا. گاهی حالم بده و میدونم چرا. گاهی هم بدون دلیل مشخصی، خوب نیستم. وبلاگم هم شده برای خودش موضوعی. دستم به نوشتنش نمیره و درست نمیدونم چرا. هر چه هم فاصله نوشتن هام بیشتر میشه، مشکل بغرنج تر. هر بار که بازش میکنم و تاریخ آخرین نوشته رو می بینم ناراحت میشم.
انگار با بزرگتر شدن بچه ها نوشتن ازشون برام سخت تر شده. نوشتن از خودم که همیشه سخت بود بسکه گره در گره ام و کلاف پیچ در پیچ. نمیدونم بیام و گزارشِ چی رو، به کی بدم. زبانِ نوشتنم بسته است. وبلاگ ها را هم هی می خونم و نمیدونم توشون دنبال چی میگردم. توی روزمره های آدم ها. دنبال خودم، دنبال خبر یا چی. خلاصه که هستم ولی مدتیه که پریسا ی وبلاگ نویس بق کرده نشسته اون گوشه و فقط نگاه میکنه به روز به روز های زندگیِ اون یکی پریسا که مثل همیشه لبخند زنان و رقص کنان و شکر گویان روز ها و شبها را میگذرونه.

پ ن: نوشتن این چند خط هم خوب بود.‏


5 comments:

  1. پریسا خوب کردی که از خودت خبر دادی. خیلی به فکرت بودم. به نظر من که وبلاگ برای خودش هست. اگر حالش را داشتی و اومدی و گوشه ای از تجربیاتت را با ما سهیم شدی، خب هم برای ما خوب است هم برای خودت که تکرارش می کنی. اگر هم وقت نکردی یا حوصله اش را نداشتی، لازم نیست خودت را ناراحت کنی. نشده.ه

    امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشی. من از همین گوشه گوشه های زندگیت خیلی چیزها یاد گرفتیم و یا همین یادداشت های روزانه ات خیلی بهت علاقه مند شدم. برات آرزوهای خوب دارم.ه

    ReplyDelete
  2. من که همیشه عاشق نوشتنت از بچه ها هستم اممما میدونی که وبلاگت اینجا فیلتره و من هر از گاهییی اگه سرعت اینترنت خوب باشه اگه فیلتر شکن کار کنه و صئ تا اگه دیگه میتونم اینجا رو بخونم اما کامنت هم گاهی میشه بذارم و گاهی نمیشه . به هر حال خوشحالم که این چند خط رو بعد از مدت ها تونستم بخونم
    (پوپک مامان رادین(

    ReplyDelete
  3. خدا را شکر که اون یکی پریسا حالش خوبه هر چند که دلش نخواد وبلاگ بنویسه.

    ReplyDelete
  4. فکر کنم این یکی از قوانین طبیعته. هر چیزی اوجی داره و بعد هم فرودی. اما هیچ فرودی لزوما به معنای توقف نیست. مثل درختها و بهار و زمستون و باز هم بهارشون. لذا اون یکی بق نکنه و بدونه باز اون اولیه دستشو می‌گیره و راهش می‌اندازه. به وقتش

    ReplyDelete