Thursday, March 24, 2016

مارگوت بیگل چه درست گفت و شاملو چه زیبا ترجمه کرد و خواند که "از تنهایی، مگریز، به تنهایی مگریز، گهگاه آن را بجوی و تحمل کن. و به آرامش خاطر مجالی ده‏"
اگر زندگیت شلوغه و فرصتی برای تنهایی فیزیکی نیست، مجبوری که وقتیهایی را در ذهنت تنها باشی. آدم های دور و بر، هر چقدر که عزیزند و هرچقدر که عاشقشون هستی، وقتهایی هست که باید نباشند. برای من که همیشه دور و برم از عزیزانم شلوغه، تنها بودن مثل برهنه شدنه. اینقدر که همیشه تنیده ام به همه مسایل و روزمره هاشون. اما خوب میفهمم که به اون برهنه شدن هرچقدر هم ناراحت بنظر بیاد احتیاج دارم تا خودم را پیدا کنم.

 بعضی وقتها سوار هواپیمای تک نفره میشم و برای خودم در آسماان پرواز میکنم و اون وقتها، هیچ کس را سوار نمیکنم. عجب ذهن آدم ابزار توانمندیه و اگر افسارش رو در دست داشته باشی، باهاش خیلی کارها میشه کرد. اشکالات وقتی شروع میشه که اون افسار ما رو بدستش بگیره.

No comments:

Post a Comment