Monday, January 26, 2009

جيسِن

چقدر خوبن آدمهايی که وقتی در کنارشون هستی، بدون هيچ دليلی احساس شادی و سبکباری ميکنی. انگار هاله ای از شادمانی دورشون هست و به هرکسی که نزديکشون باشه، ميرسه. آدمهايی که به کار گره خورده هم با همون لبخندی نگاه ميکنند که به کار گره گشاده. آدمهايی که اشکال کارِت رو بدون اينکه هيچ حس بدی پيدا کنی بهت ميگن. آدمهايی که ميتونی به راحتی بهشون حرفت رو بزنی. آدمهايی که هميشه ميتونن حداقل قدمی از اونجايی که فکر ميکنه ديگه راهی نيست جلوتر برن. آدمهايی که ميدونی نه تنها احمق يا خرفت نيستن، بلکه باهوشن ولی ميبينی که در لحظات و موارد مختلف آگاهانه اعتماد و اطمينان به ديگران رو انتخاب ميکنن. اونهايی که هميشه با حضور ديگران رو نگاه ميکنن و از ديدنشون خوشحال ميشن. اونهايی که ديگران رو دوست دارن، با تمام وجود دوست دارن و برای اين دوست داشتن هم شرطی قايل نيستن و ...ه
.
هميشه دلم خواسته که يکبار در مورد جيسِن*، مديرم، بنويسم. امروز بعد از چندين ساعت کار کردن باهاش و بعد از مدتها بودن در فضای خوبِ بودنش، باز هم خدا رو شکر کردم که فرصت آشنايی و همکاری و دوستی با اين آدم رو در عمرم پيدا کردم. حتما در موردش بيشتر خواهم نوشتن چون يکی ازآدمهای موثر در زندگیم بوده. ه
Jason *

3 comments:

  1. چقدر خوبه بودن در كنار يه همچين آدمي بخصوص اينكه مدير آدم هم باشه. فكر كنم تو از اون آأماي خيلي خوش شانس در كارتي.

    ReplyDelete
  2. چه سعادتی هست که مدیر آدم این مدلی باشه. ه

    ReplyDelete
  3. رئیس خوب واقعا نعمته.
    این گذر زمان هم که اکثر مواقع خیلی‌ سریع هست. فقط نمیدونم چرا وقتی‌ آدم منتظر چیزیه اون موقع‌ها کند می‌شه چه جور.

    ReplyDelete