Sunday, May 31, 2009

برایِ خدا

برایت مينويسم. دلتنگم و تنها. چه نيازی دارم که با کسی بگويم و خالی کنم هر چه را که بر دلم سنگينی ميکند. اين دغدغه را. اما نزديکترينم هم گوشش برويم بسته است. میفهمم آن دغدغه واضطراب و شلوغیش را و شايد از آن است که که گوش دلش را به شنيدنِ من و پرسيدن از من بسته. نميتونه از جایِ من، به حالِ من، نگاه کنه. خوب اينطوره ديگه. چه ميشه کرد. چاره ای ندارم جز آنکه تنهاييم را درک کنم. در آشپزخانه به اينها فکر ميکنم وميروم که وضويی بگيرم و با تو حرف بزنم. با تو بگويم. از تو بخواهم. نگاهی به ساعت ميکنم و پاسی از دوازده گذشته است. ساعت چه نمازيست الان. نماز شب؟ منصرف ميشوم. نماز شب را خوب نميشناسم. ه
.
لپ تاپ را روشن ميکنم و مينشينم اينجا تا با تو حرف بزنم. براي تو وبلاگ مينويسم. تو وبلاگم را ميخوانی. نه نميخوانی. تو ميدانی. چه سري است که هر وقت روبرويت بنشينم، نميتوانم که بخواهم. در برابر تو همه چيز کوچک و ناچيزند. همه چيز سهل و آسان هستند. و چطور به تو بگويم نگرانم از سختی چيزی که دست تو را روشن و تابناک در آن ميبينم. زبانم هميشه بند ميايد. نه. روی گفتن حاجت به تو ندارم. خودت ميدانی. خودت توان و ناتوانيم را ميدانی. خودت ميدانی که مدتيست که بيشتر وقتها خسته ام. خودت ميدانی که مدتهاست جلوتر از کارها نميروم. بدنبالشان ميدوم. خودت ميدانی که چقدر موضوع دست نزده دارم. خوت ميدانی که اگر وقت غيرمنتظره ای پيدا کنم و بخواهم کار خوبی بکنم، کاری بهتر از خوابيدن، اگر شده ده دقيقه نميکنم. خودت که ميدانی. و اگر ميدانی و اگر بازهم درسِ سخت و واحدِ زياد و استادِ سختگير برايم ميفرستی. من چه کنم. خودت ميدانی. تو بهتر از من ميدانی. من چه بگويم. رفوزه ام نکن. ه

4 comments:

  1. زیبای زندگیMay 31, 2009 at 5:52 AM

    همیشه وقتی آدم با خدا حرف میزنه خیلی راحت حرف میزنه.چون ته دلش خیلی دوستش داره و باهاش احساس صمیمیت میکنه.من هیچ وقت ازش نترسیدم همیشه دوستش داشتم سر نماز همیشه بهش میگم که چقدر وستش دارم........ایشالا خدا کمکت میکنه که کارها خوب بیش بره و قبول بشی......

    ReplyDelete
  2. پریسا جان، امیدوارم که با نمره خوب قبول بشی. با این دل شکسته و معرفتی که اینجا دیده می شه، فکر نکنم رفوزه بشی. برات دعا می کنم

    ReplyDelete
  3. ممنونم از هر دوتون

    ReplyDelete
  4. میخواستم یکی دوبیت از اشعار حافظ رو برات بنویسم شاید کمی سبکتر بشی ولی راستش اینقدر برات نگران شدم که همه چی از کله ام پرید بیرون. مواظب خودت باش. به هر حال بعضی وقتا سختی هاست که ادم رو میسازه و قوی میکنه.

    ReplyDelete