روشی میگه دیشب خواب عجیبی دیدم. توی خوابم غیر از رنگ، چیزی نبود. می پرسم چه رنگهایی. میگه همه ی رنگ ها. می پرسم کدوم هاش یادته؟ میگه قرمز، بنفش، زردِ طلایی، سبز، سیاه. میگم تو کجا بودی؟ میگه نمیدونم. من فقط می دیدم.
کمی بعد میگه یک خواب دیگه هم دیدم. مثل قبلیه. ایندفعه مثلث ها بودن. بعد کاغذ آورده و برای من روی کاغذ کشیده. مثلث های تو در تو. از یک راس خطی به وسط ضلع روبرو و از وسط ضلع روبرو به وسط روبروی بعدی و ..... میگه مثلث ها همینطور کوچک تر میشدند ولی من هر چی کوچک تر می شدند، باز می دیدمشون. تموم نمی شدند.
.
دخترک، چی توی اون کله ی کوچیک تو می گذره؟ چقدر دلم می خواست مثل یک کتاب بازش می کردم و می خوندمش. ولی می دونم که اون هزارتو، مال توست. مال خودِ خودِ تو.
کمی بعد میگه یک خواب دیگه هم دیدم. مثل قبلیه. ایندفعه مثلث ها بودن. بعد کاغذ آورده و برای من روی کاغذ کشیده. مثلث های تو در تو. از یک راس خطی به وسط ضلع روبرو و از وسط ضلع روبرو به وسط روبروی بعدی و ..... میگه مثلث ها همینطور کوچک تر میشدند ولی من هر چی کوچک تر می شدند، باز می دیدمشون. تموم نمی شدند.
.
دخترک، چی توی اون کله ی کوچیک تو می گذره؟ چقدر دلم می خواست مثل یک کتاب بازش می کردم و می خوندمش. ولی می دونم که اون هزارتو، مال توست. مال خودِ خودِ تو.
بچه هات یه پا فیلسوف هستند ها
ReplyDeleteخواب روشي منو ياد وقتايي مي ندازه كه بچه بودم و چشمامو محكم به هم فشار ميدم بعد تصاويري از رنگ و نقش هاي هندسي مي ديدم...
ReplyDeleteراستي من يك سفر نامه نوشتم. سربزن
روشی عجب خواب علمی ای دیده. مخصوصا اون مثلثا.
ReplyDeleteولی واقعا نمیدونم برای چی بعضی خوابها رو آدم می بینه. حالا توی ضمیر ناخودآگاه واقعا پیش زمینه ای وجود داره با نه خدا میدونه.