Saturday, November 13, 2010

موشی، گوژپشت نتردام می بیند

همه باهم کارتون گوژپشت نتردام رونگاه می کردیم. خیلی زود متوجه شدم که داستان سنگینی بود برای موشی. صحنه های اولش که داشت قاضی فرولو رو سریع معرفی میکرد، بمبارانِ تاریکی و وحشت و بیرحمی بود. نگران موشی شدم که چهار چشمی و بدون مژه زدن داره نگاه میکنه و داستان رو قورت میده. باهاش حرف زدم تا هم ببینم کجاست با ماجرا و هم از غلظتش کم بشه. ‏
پرسیدم، بنظرت کارهای آقاهه چه جوریه؟ گفت بَده. پرسیدم حرفهاش درسته؟ گفت نه. آدم بدیه. بدجنسه. خوشحال شدم و تایید کردم. گفت من اصلا می خوام برم اِکس بکنم روش. (یعنی برم روش ضربدر بزنم) گفتم باشه. گفت اسمش چیه؟ گفتم فرولو. گفت روی یک کاغذ اسمشو بنویس. کاغد آوردم و نوشتم. اونهم با غیظ و لذت یک ضربدر بزرگ روش کشید و حق فرولو رو همون اول داستان کف دستش گذاشت. به همین آسونی. ‏
تازگی ها وقتی از دست ما یا هر کسی عصبانی میشه، یا میگه تو رو اکس کردم (مثل بالا) یا میگه تو آتیشی. فکر میکردم منظورش اینه که آتیش بگیری. ولی وارد جزییات این دشنام نشده بودم. اتفاقا توی این کارتون فرولو همش میگه و میخواد که کولی ها رو آتیش بزنه. در بین فیلم میگفت که مامان فرولو هم مثل من به بقیه میگه که شما ها آتیشین. معلوم شد که حدسم درست بوده. ‏
چند وقت پیش در فیلم دیگه ای دیدم که پدربزرگی برای نوه اش داستان میخوند. فیلم در واقع داستانی بود که اون میخوند. جاهایی که قهرمان قصه در وضع بد و ترسناکی قرار میگرفت، مثلا اژدها داشت قهرمان رو می کُشت، فیلم متوقف میشد و پدربزرگ به نوه اش می گفت که نگران نباشی ها، قهرمان از دست اژدها نجات پیدا میکنه. بعد برمیگشتن توی فیلم و بالا و پایین و هیجان تا بالاخره، اژدها رو می کشت. ‏
کارتون گوژپشت نتردام هم از این صحنه های ترسناک و نگران کننده داشت. از روش پدربزرگ اون یکی فیلمه استفاده کردم و هر جا می دیدم، موشی خیلی حساس شده، در گوشش میگفتم که نگران نباشی ها، اینجا آخرش اینجوری میشه. بعد میگفتم این یک راز بین من و تو و نباید بقیه بفهمند. و اون هم تا با این راز و پچ پچ ما کمی حال میکرد، لحظات استرسی تمام شده بود. ‏


این بود انشای من در مورد دیدن کارتون گوژپشت نتردام با موشی. تا نظر شما چه باشد. ‏

:)

4 comments:

  1. اين ضربدر زدن روش خوبي براي تخليه هيجان است.

    ReplyDelete
  2. بعضی کارتون های قدیمی به نظر من برای بچه ها یک کمی خشن هستن. روش خوبی رو اجرا کردی. منم امتحان می کنم.

    ReplyDelete
  3. کاش می شد ما هم اینقدر راحت روی بعضی افراد اطراف خط بکشیم...شاید آنوقت ذهنمان آزاد تر و بهتر کار می کرد.
    انشای خوبی بود :)

    ReplyDelete
  4. فضاي ترسناكي داشت اون كارتوني كه ما مي ديديم ياده من 9 سالم بود رمان رو خوندم دقدرم طريه كردم اون وقتا

    ReplyDelete