Wednesday, December 1, 2010

شرلوک هلمز یا هرکول پوارو مورد نیاز است

بابایی و من هر دو داستان های شرلوک هلمز و پوارو رو که تلویزیون ایران نشون می داد دوست داشتیم. با کمال تعجب و خوشحالی، چند وقت پیش، بابایی سری کامل شرلوک هُلمز رو، همونی که در ایران میدیدیم، پیدا کرد و خرید. از اون جالب تر اینکه چند وقت بعد، سری کامل داستانهای آگاتا کریستی رو یافت که شامل پوارو و خانم مارپل میشد.خلاصه با کلی شعف و شادمانی، این شبها بعد از خوابیدن موشی، با روشی و بابایی، یک ساعتی رو همراه با یکی از این آدمهای باهوش و دقیق، به حل یک ماجرای پیچیده می گذرونیم . کلا جنایی شدیم این روزها. ‏
.
امروز در خبرها که چرخی زدم، خبر اعدام خانم ج ا ه د رو دیدم. کنجکاوی نمیگذاره که عنوان خبرها رو نخونم ولی معمولا به همون بسنده میکنم. کم پیش میاد که برم توش و ودنبالش. خبر مثل گرداب میمونه که من رو میکشه تو و کلی باید دست و پا بزنم تا فکر و ذهنم ازش رها بشه. اینبار افتادم توی چاه. یک ساعتی در موردش خوندم و شنیدم و دیدم. خبر و عکس و مقاله و مصاحبه. از سال هشتاد و یک تا حالا. سه تا چیز رو مطمینم. یک - آدمی اعدام شد که حداکثر بخشی از یک ماجرا بود، نه همش. دو- علاقه اش به م ح م د خ ا ن ی دیوانه وار بود و درمان نیاز داشت ولی زن شجاع و جسوری بود. سه- سیستم نادرست ق ض ا ی ی هشت نه سال بین مرگ و زندگی بلاتکلیف نگهش داشت و بالاخره کشتش، بدون اینکه چیزی در این مدت تغییر کرده باشه. ‏یکی باید خود این سیستم رو محاکمه کنه.‏
.
دو نفر کشته شدند و کسانی هستند که میدانند چه بود و که بود و چه شد که راست راست دارن راه میرن. دلم برای هردو زن کشته شده میسوزه. همینطور برای پدر و مادر هر دوشون و بچه ها زن اول میسوزه. دلم برای م ح م د ح ا ن ی با وجود رنجی که کشیده، حتی کمی هم نسوخت. فقط یک پوارو یا شرلوک هلمز لازمه تا چنین پرونده ای رو تا ته بره و دست همه رو، رو کنه. از اونهایی که نقشه اش رو کشیدند و دلایلشون، تا اونها که کشتند و اونهایی که اول دست اندرکار نبودند ولی بعد از قتل، ازش استفاده کردند و تلاش کردند تا مسیرش رو برای منافع خودشون عوض کنند. واقعا فقط خدا میدونه که از آدمیزاد دوپا چه کارها بر میاد. ‏
هرکول پوارو، شرلوک هلمز! کجایین که معمایی مخوف، بایگانی شد که به شماها احتیاج داره تا پرده از حقیقت بردارین. ماه زیر ابر پنهان نمیمونه. بالاخره، روز، جایی، کسی... معلوم میشه. ‏
.
.
پ ن: از آنجا که ظاهرا این قضیه بصورت حسادت یک زن به زن دیگه بخاطر یک مرد عنوان شده، یاد چیزی افتادم. اینجا مجموعه ای تلویزیونی مستندی هست که دادگاه های حل اختلافات کوچک رو نشون میده. یکبار طرفین دعوا دو دختر تین ایجر بودند که دوست پسر یکیشون ولش کرده بود و با دختر دیگری دوست شده بود. بعد دختر اولی رفته بود ماشینِ دختر دومی رو خط انداخته بود و مامان دختر دومی (که صاحب ماشین بود) از دختر اولی شکایت کرده بود. قاضی (که خانم بود) دختر اولی رو محکوم کرد که خسارت بده. و بهش حرف خیلی خوبی زد که باید به طلا بنویسند. گفت "هیچوقت بخاطر یک مرد، با یک زن در نیفت. اگر مَردت با زنِ دیگری رفت، اول، بِدون که ارزش ماندن نداشت و بهتر که رفت. دوم، اگر از رفتنش عصبانی و ناراحت هستی، بِدون که طرف تو، اون زن نیست، همون مَرده است. باید ماشین دوست پسر سابقت رو خط میکشیدی نه این دختره رو." ‏

4 comments:

  1. امشب وقتی اخبار گفت پرونده اش برای همیشه بسته شد......به همسرم گفتم همین؟! مگه کشتن یکی مثل این فقط یه قاتل داشته؟ همین؟!
    *
    حرف اون قاضیه هم واقعا قشنگ بود!

    ReplyDelete
  2. میگم قاضی اش عجب آدم حسابی بوده واقعا" من همین امروز بعد از کلی فکر به این نتیجه رسیدم.

    ReplyDelete
  3. گاهی بعضی از پی نوشتها یه دنیاحرف دارن که صمیمی تره و بهتر از خود پست به دل آدم می شینه . ممنون پریسای ، نازنین

    ReplyDelete