Tuesday, February 19, 2013


برای ما آدمهایی که از نظر تعطیلی عمومی در مضیقه هستیم (هشت تعطیلی رسمی در تمام سال) و مزه ی تعطیلی های رسمی وافر را  هم در کشور خودمان چشیده ایم، لانگ ویکند واقعه ی مهمیه. هفته ای هم که روز اولش سه شنبه باشه بجای دوشنبه، خیلی باحاله. نمیدانم اثر کمی تا قسمتی استراحت در لانگ ویکند بود، یا دو سه ساعت کار آخر شب دیشب که نوعی هِد استارت به کار امروزم داد، یا هر چی دیگه که امروز برخلاف معمول روزهای اول هفته، دور خودم گیج گیج نخوردم تا سررشته ی کار رو در دست بگیرم. هر چند که تا یک و دو صبح کار کردن، باعث میشه، صبح خواب آلود باشم. این مشکل با یک لیوان بزرگ قهوه حل میشه ولی حس خوب جلو بودن از کار بهم انرزی زیادی میده.

دیشب یک سریال پلیسی رو نگاه میکردیم که داستانش آدم ربایی یک دختر دانشجو برای تهدید پدرش بود. آدم رباها، برنامه ریزی این کار رو از طریق دنبال کردن ویدیو بلاگ دوستِ این دختر انجام دادن و تونستن برنامه این دو تا دوست رو کامل رصد کنن. دیدن این داستان کلا یک چراغ خطر رو برام روشن کرد. روزمره نویسی نباید تبدیل به گزارش زندگی بشه.

نمیدونم طلسمی روی من افتاده یا چیزی دیگه، ولی هر چی هست در یک ماه گذشته دستکم پنج بار یا بیشتر از طرف آدمهای مختلف از قبیل دکتر خانواده و دکتر متخصص و آرایشگاه و مشاور محصولات کلینیک و غیره، راهنمایی شدم که باید آب زیادتر بخورم و هر روز ورزش کنم. منهم بالاخره شیرفهم شدم. آب رو زیادتر میخورم و مثل رابینشون کروزویه که روزهای موندنش رو در جزیره چوب خط میکرد، منهم لبوان های آبم رو چوب حط میکنم تا هر روز به مرز هشت برسه. در زمینه ورزش هم یک مربی شخصی به نام موشی استخدام کردم که هر روز با هم لباس ورزش می پوشیم و بالا و پایین می پریم و عرق هم میکنیم. البته ایشون در وسط دراز و نشست ممکنه یکهو هوس کنن و دمر بخوابن روم یا بشینن روی شکمم و من باید هنوز کارم رو ادامه بدم. ولی در کل مربی خوبی هستند و به ما خوش می گذرد. راهمان مستدام باد.

1 comment:

  1. بلهههههههه بلههههههه راهتان مستدام باد. من هم موافقم. من هم تازگی فهمیدم هرچی می کشم از آب نخوردنمه!

    ReplyDelete