از روشی سراغ یکی از معلم های ترم پیشش رو گرفتم که مدیر
گروهشون هم هست. پرسیدم که این ترم که باهاش کلاس نداره، هنوز میبیندش؟ گفت آره
توی راهرو گاهی می بینیمش. همین امروز اومد سرمون داد زد و دعوا کرد. تعجب کردم.آدم دعوایی بنظر نمی اومد. پرسیدم برای چی دعوا کرد. گفت که چون کیف هامون رو
گذاشته بودیم کنار در. پرسیدم چه جوری دعوا کرد. گفت راستش دعوا نکرد. ولی یک جوری
باهامون حرف زد و ما رو شِیمفول* کرد از کارمون که مثل دعوا کردن بود. تازه شاید بدتر.
Shameful *
سلام .
ReplyDeleteمیشه یه سر به وبلاگم بزنید. داریم دنبال کار می گردیم. کارهای دفتری یا هر کار مرتبط با اون. تصمیم دارم به هر کسی که میشناسم بگم. شاید شما بتونی برای پیدا کردن کار کمک کنی.ممنون
بیخود نیست یکی از بزرگترین مجاهدتهای زندگی رو کنترل خشم دونستهاند. شاید ساده به نظر میآد، خصوصا وقتی عصبانی نیستیم. اما وسط یه عصبانیت تمام عیار، واقعا تلاش برای کنترل و آرام شدن کار سختیه
ReplyDelete