Thursday, July 25, 2013


چقدر حرف دارم برای نوشتن که نمی نویسم. دیدم که ماه جولای هم عنقریب تمام بشود و هیچ ننوشته باشم. پس صفحه سفید را با ز کردم تا بنویسم از آنچه که نمیدانم چیست.

دیروز در بین فکرهایم، شاید برای اولین بار یک عبارت درست کردم. گرچه خیلی واضحه ولی برای من مثل یک کشف بود. مثل حل یک مسیله ریاضی. کشفم را هم نوشتم و از عبارت ساخته شده هم خوشم آمد. این بود "روزها را نشمار. روزها مهم نیستند. لحظه ها مهم اند. لحظه هایی که شمردنی نیستند. لحظه ها را دریاب" در فیس بوک نوشتمش و روم نشد بنویسم که اینو از جایی کپی نکردم و تولید خودمه.  ازاین فرمول برای از بین بردن طلسم روز و ماه و سال و عمر میتوان استفاده کرد.

در جشنواره ی تیرگان  تورنتو، بدیدن برنامه ای رفتیم به نام عشق های شاهنامه. صحنه هایی از عشق خسرو و شیرین، آرزو و بهرام، سهراب و گرد آفرید.  با رقص و نقالی. عالی بود و خیلی چسبید. و من با خودم فکر کردم چقدر عشق زیباست و چه خوبه که عاشقی داشته باشی که دلش برات بلرزه و چه خوبه عاشقی کنی. دلم تنگ  شد برای عاشقی. عشق. نه معنوی، نه مادرانه و... همان که دلت در کمان ابروی یار گم شود و با هر قدمش زیر و رو شوی.

چند روز مقاومت کردم که وارد جزییات کوهنوردان گمشده ی ایرانی نشم. از خبرش گدشتم. میدونستم که با دلم چه میکنه. دیروز بالاخره تسلیم شدم و خوندم و خوندم و بارها روزشمارهاشون رو خوندم و دل دل کردم. نامه ی قبل از سفر، مکالمه های تلفنی، رنجنامه های دوستان و طبق معمول فکر کردن به مادرانشون. فکرم میره به کوه و گمشده ها. اینقئر جوان و نازنین، چرا باید بمیرند. به معجزه و سیمرغ. به غاری نامعلوم که شاید اونها رو به خوابی جادویی بره تا نجات از راه برسه. دلم کنده میشه براشون.

این روزها خیلی بار سینه ام سنگین شده. شاید از خستگی، از کار، هورمون، شلوغی تابستان. حوصله ی حرف زیاد ندارم. حرفهام به اجبار. از اون حال ها که شاید درمانش یک گریه ی بلند باشه. با خودم زیاد حرف میزنم. دو شب پیش نشستم و در فکرم دو ساعت شاید هم بیشتر با بابایی حرف زدم. پرسید چه میکنی. گفتم فکر میکنم. نپرسید به چی. نگفتم با تو حرف میزنم. بعد از این همه سال و هنوز نتونی حرف دلت رو هر وقت خواستی بزنی. تلخیت را خودت قورت بدهی و هیچ کس دیگر هم نباشد که بخواهی بگویی. بهتر که حرف نزدم. حرفهایم تلخ بود. من برای دیگران فقط قرار است نقل و نبات ببارم.زهر مار ها را اینقدر با خودم میجوم و از اینور و اونور نسخه برایش میپیچم که یا طعمش شیرین میشود، یا جای امنی پیدا کنم و تفش کنم یا بالاخره با همان تلخی قورتش میدهم. فعلا در برزخ جویدنم.

4 comments:

  1. “The most beautiful people we have known are those who have known defeat, known suffering, known struggle, known loss, and have found their way out of the depths. These persons have an appreciation, a sensitivity, and an understanding of life that fills them with compassion, gentleness, and a deep loving concern. Beautiful people do not just happen.” Elisabeth Ross

    Parisa joon, fekr mikonam in be sat'h va omgh raftan ha va ye juraii struggle kardan haye amada, unaro pokhteh tar mikone va kamelan tabi'i hast... shayad in process ''beautiful people'' shodan hast :-) man fekr mikonam shoma bayad khoshhal bashi ke inghdr hess haye ghavi dari va sat'hi az msayel nemigzari :-)be nazaram shayad behtare bezari in doureh ham bedune ghezavat kardan tei beshe, adama hamishe nemitunan khoshhal baashan...gahi vaghta sai mikonim dubare shad va stable beshim to ehsasasatemon, vali ye juraii in hessa ro beham mizanim va bar ax ghamgin tar mishim...omidvaram tunesteh basham manzuramo resunde basham :-) Nasim

    ReplyDelete
  2. نسیم جان ممنونم از کامتت. فکر میکنم نکته حرفت را گرفتم. اینکه با این درگیری ای درونی اوکی باشم و فضاوتش نکنم. اینکه بعنوان مرحله ای از رشد ببینمش. نکته ی خوبی را بهم گوشزد کردی.راستش‏ الان خیلی بهترم. فقط با همان جویدن ها. حس میکنم که قدمی جلوتر از قبل هستم. باز هم ممنونم

    ReplyDelete
  3. Parisa joon sorry for fingilish as I am not enough good in english that can write about my feeling in English brightly, So:
    Parisa joon, manam avalesh kheily khodamo ba in majaraye koohnavarda dargir kardam va hameye akhbaresho donbal mikardam va be harfe aghaye shir ke hey migoft inghadr khodeto ehsasi dargir nakon goosh nemikardam va baraye madarashoon ghosse mikhordam, akharesh aghaye shir ke sabeghan kooh navarde herfeii boode va raiise anjomane koohe daneshgahe sharif, delesh be rahm oomad va neshast bar khalafe meilesh tamame akhbare in se kooh navardo daghigh khoond va goft khodeshoon eshtebahate faheshi kardan ke monjar be margeshoon shode va raftare herfeii naboode va por az hayajan va javani kardan boode, tabite kooh hamine, hamishe eshtebahate koochakfajayeae bozorg bar miare, kholase ghanea shodam ke dige dast bardaram az khose khordan baraye tamame farzandane morde vaghti kari az dastam bar nemiad. ke inha farzandane mordeye tooye resaneha boodan, va har rooz hezaran farzande morde hast va man injoori misham ghosse dare layatanahi!
    ama dar morede oon jomleye ghashanget ke rooze mano sakht, che heif ke esme ghashangeto ziresh naneveshti, esmi ke kheily ham behet miad.

    ReplyDelete
  4. درسته آسا جان و ممنونم از توضیجاتت. در ضمن تو همیشه به من لطف داری.‏

    ReplyDelete