زندگی بازی عجیب و غریبیه. معلمی سختگیر. چه خوب گفت مریم که در هر لحظه چنان بازی رو برات عوض میکنه که
همون روزها و وقت هایی که همش ناراضی بودی و قر میزدی، آرزوت باشه. دیدن رنج
دوستان و اطرافیان و بلایی که بر سر آشنایان میاد میتونه تو رو از اون حبابی که
توش هستی - خوبی ولی شکایت داری از موضوعات و خستگی و ناخواسته ها و نشده ها و
نداشته ها - در بیاره. کمی نشستن در کنار درد و رنجشون که درمانی هم براش نیست می تونه
به تو یادآوری کنه که شکر گذار تک تک لحظات و روزهایی باشی که هر کدام مثل یک هدیه
بهت داده میشه. واقعا که باید این زندگی رو لحظه به لحظه زندگی کرد و به قول خیام
"انگار که نیستی، چو هستی خوش
باش"
سلام. با شکر گذاری خیلی موافقم. درست که نگاه کنیم، همیشه جایی برای شکر هست. ضمن اینکه نباید گول این فکر وسوسه انگیز رو خورد که گاهی ذهن رو درگیر میکنه: اینکه نکنه من بلندپروازیهامو از دست دادهام و حالا هی دارم به کمتر و کمتر قانع میشم و از ترسم شکر میکنم که اونا رو هم از دست ندم
ReplyDeleteیقینا این صدای خدا نیست