موشی:
Mommy, you are the best mom in the world.
من:
I’m the luckiest mom in the world.
موشی:
Do you know why you are the luckiest mom? You earned it yourself. You
earned to be lucky.
من کمی فکر کردم، فهمیدم، تایید کردم و تشکر کردم. گفتگویمان در مورد شانس با چند جمله دیگه تموم شد. دخنرک خوابید و من همچنان فکر کردم به خوشبختی. به اینکه بودنش را باید دید. دیدنش را باید خواست و خواستنش را باید مصر بود.
گفتگو های آخر شبمان را دوست دارم. من دم دراتاقش می ایستم در انتظار آخرین شب بخیر و آی لاو یو که بیام بیرون و او انگار که روز دیگری در کار نیست، مشغول تکاندن آخرین ذره های فکر و حرفش. حرف هایی که هیچوقت تموم نمیشه.
ایکاش من زمانی لایتناهی داشتم که تا ابد بشنوم از این سر چشمه که فعلا با دست و دلبازی برام می تراوه. زمان که لایتناهی نیست. بیا لحظه را بلند کنیم. لحظه را زندگی کنیم. مثل موشی که تمام عشقش را همین امشب میدهد و چیزی را برای فردا نمیگذارد.
چقدر خوب گفته موشی. عالی گفته. درک بچهها در این موارد خیلی بیشتر از ماست؛ شاید بهدلیل خلاقیت فوقالعاده، شاید به دلیل اینکه مثل ما حسابگر نیستند و شاید به این دلیل که همهچیز توی ذهنشون سپید هست. سپیدِ سپید.
ReplyDelete