Monday, July 21, 2008

تسليم تاريکی نشو، شمعی روشن کن

صبح که در راه به شرکت ميمومدم، به راديو گوش ميکردم (مدتيه که به ندرت در راه به سی دی گوش ميکنم. معمولا يا در سکوت ميگذره و يا راديو) گزارشی بود در مورد سر راه گذاشتن نوزادان در کنيا.
موضوع اين بود که در کنيا، بچه هايی را که از همبستری با محارم به دنيا ميان، سر راه ميگذارن. چون اعتقاد دارن که اين بچه ها برای خانواده بديمن هستند. تعدادشون هم زياد بود. اين گزارش ازمرکزی بود که برای جمع آوری و نگهداری اين نوزادان تاسيس شده بود. گزارشگر ميگفت که چطور مادران اين بچه ها حاضر ميشن بچه هاشون رو بگذارن سر راه؟ مسيول مرکز ميگفت که خانواده هاشون اونها رو مجبور ميکنن. و در جواب سوال بعدی که "خانواده از کجا ميفهمند؟" گفت. در اينجا مردم اعتقاد دارن که اگر در موقع زايمان مادر، اسم پدر واقعی بچه رو نگه، بچه از شکمش بيرون نمياد. ديگه واقعا دلم به درد اومده بود از اينهمه جهل و آلودگی و به مادری فکر ميکردم که خواسته يا ناخواسته، به زور يا به خاطر هوس، تن به همبستری داده و نميدونم به هر دليلی، باردار فرزندی شده و نّه ما اون نوزاد رو حمل کرده و در اوج درد زايمان ميدونسته که اين بچه بايد بره. گزارش ادامه پيدا کرد با مراحل تحويل گرفتن نوزاد سه روزه ای که پدربزرگ به همراه مادر آورده بودنش. گزارشگر ميگفت که بچه در بغل پدربزرگه و مادر حق نداره بهش نگاه کنه. گزارش ادامه پيدا کرد در مورد به فرزندی قبول کردن اين بچه ها و مسول مرکز ميگفت که کسانی که داوطلب به فرزندی قبول کردن نوزادان از سراسر دنيا ميشن، معمولا خواستار دختر ها هستن و پسرها را کمتر ميخوان و پسرها اينجا بزرگ ميشن و ما بچه های بزرگتر از يکسال هم در اينجا داريم. بچه هايی که کانديد ميشن، چون از پدر و مادر همخون هستن، روشون آزمايشات ژنتيک ميشه که بيماريهای خاص نداشته باشن. بعد با مرد و زنی مصاحبه کرد که برای گرفتن نتيجه ی آزمايش آومده بودن و اونها گقتن از شور و هيجانی که ازآوردن بچه ای که انتخاب کرده بودن (اين اتفاقا پسر بود) و اينکه چقدر دوستش دارن و اگر جواب آزمايش خوب نباشه، نميدونن چکار کنن. بعد مسول مرکز بهشون گفت که جواب خوبه و نوزاد کوچولوی سه ماه سالمه. بعد صدای فريادهای شادی اونها بود و من با خودم فکر ميکردم که تاريکی و روشنايی، تلخی و شيرينی، چطور در اين دنيا باهم عجين هستن و چه خوبه اگر بتونيم هر دو را باهم ببينيم. گاهی شايد تاريکی بزرگ و وسيع باشه اما در اون تاريکی هم بدنبال چراغ، چراغ قوه و يا حتی کرم شب تابی بگرديم که کمی از تاريکی را از بين ببره. تاريکی جهل در کنيا بزرگه اما اون خانومی که مرکز نگهداری اين بچه ها رو تاسيس کرده بود تا هم اين بچه ها را کنار خيابان نگذارن و هم مسيری برای پيدا شدن والدين جديد براشون باشه چراغی روشن کرده بود و يا اون زن و مردی حداقل يکی از اين بچه ها رو از ظلمت نجات دادن.ه

No comments:

Post a Comment