Tuesday, September 9, 2008

گلِ دستِ عروس چه رنگيه؟

يکی بود يکی نبود. زير گنبد کبود، يک عروس بود و يک داماد بود. در روزهای قبل از عروسيشون با هم رفته بودن و چند جا گل دست عروس و تزيين ماشين عروس رو ديده بودن و قرار بود در روز آخر، شاه دوماد بره و به يکيشون سفارش بده. بعد هرچی عروس از داماد ميپرسيد که چی شد، داماد ميگفت که هنوز نرسيدم که برم. و شب قبل از عروسی هم بالاخره به عروس گفت که از سفارش دسته گل عروس و تزيين ماشين عروس منصرف شده. و وقتی عروس دلخور شد و شاخ درآورد و گفت "مگه ميشه؟" شاه دوماد گفت "چرا نميشه. مگه اينها چقدر مهمه و آيا اثری در شادی و خوشبختی ما داره؟" و عروس هم گفت "نه نداره ولی ..." و بعد گفت "ماشين رو تزيين نکنی اشکال نداره ولی يه جوريه اگه عروس هيچی دستش نباشه و دستهاش رو همينجوری تکون بده و بياد توی عروسی" و دوماد گفت " حالا من يک فکری ميکنم. چند شاخه گل ميگيرم و خودم درستش ميکنم." عروس پرسيد "چه گلی ميگيری؟ چه رنگی ميگيری؟" و داماد گفت "نميدونم. مگه تو نگرانی که من خوب درستش نکنم؟" و خوب عروس هم ميدونست که دوماد کاری رو که قبول کنه، خوب انجام ميده و ديگه نگران نبود. عروس پيش خودش فکر ميکرد که داماد يک شاخه گل رز ميگيره و اونو ساده تزيين ميکنه. مثل گلهای دست عروسهای مدل در ژورنالهای عروس و از فکر تزيين ماشين هم ديگه کاملا اومد بيرون. ه
روز عروسی، عروس رفت آرايشگاه. آرايشگر برای انتخاب رنگ آرايشش، ازش پرسيد که گل دستش چيه. و عروس گفت "نميدونم". آرايشگر هم دوتا شاخ سرش سبز شد و گفت "مگه ميشه؟ آخه من بايد بدونم چه رنگيه تا با آرايش صورتت هماهنگ باشه و اگر دوتا چيز متضاد باشن، خيلی زشت ميشه" خوب عروس نميدونست و کاری هم نميشد کرد. تا آخر وقت در آرايشگاه همه هی ميخنديدن و اين موضوع رو دست ميگرفتن و واقعا همه منتظر بودن تا داماد بياد دنبال عروس و ببينن که چی توی دستشه تا به عروس بده.ه
تا اينکه گل بسر عروس آماده شد و شاه داماد اومد دم در دنبالش. وقتی درو باز کرد ديد که شاه دوماد دسته گلی رو که عروس بيشتر از همه دوست داشت و خيلی زيبا بود در دست داره که رنگهاش هم کاملا با آرايش عروس هماهنگ بود. وقتی به پارکينگ رفتن، عروس ديد که ماشين خيلی قشنگ تر ازاونکه ميشد فکرش رو کرد تزيين شده. ماشين رو داماد و خاله اش با هم درست کرده بودن و عالی شده بود.ه

هنوز هم داماد قصه ی ما، وقتی چيزی رو برای عروس ميگيره، بهترين رو ميگيره. هنوزهم خوشش مياد که همينجوری ها سربسر عروس ميگذاره و هنوز هم عروس قصه ی ما اينجور سربسر گذاشتن هاش رو باور ميکنه. ه

6 comments:

  1. چه دوماد خوش ذوق و شیطونی.چه کار باحالی.
    ولی من یه عروسی رو میشناسم که روز عروسیش همینطور غافلگیر شد.ولی به جای ماشین انتخابیش و گلهای خوشگل و مدل دل بخواهی که انتخاب کرده بود به دستور مادر شوهر یه پیکان سفید با گلهای گلایل نارنجی تزیین شده بود و دسته گل هم میخک قرمز و زنبق بنفش که عروس رو عصبانی کنه.بدون اطلاع دوماد.
    به خدا حقیقت داره.شوخی نیست.عروس خانوم هم برای اینکه حال مادر شوهر رو بگیره همونجا به دوماد گفته بود :وای عزیزم تو از کجا میدونستی که من گلایل نارنجی و میخک قرمز دوست دارم؟!!!!
    خدا رو شکر که الان خوشبخت هستند و این اتفاق اصلا خللی تو شادی شب عروسیشون ایجاد نکرد و الان هم فقط به عنوان یه جوک در اومده.
    ولی جدای از جوک بودن مسئله، خیلی بده کسی حال دیگری رو اینطوری بگیره.

    ReplyDelete
  2. خدا چنين مادر شوهرهايی رو به راه راست هدايت کنه.
    ميخک قرمز و زنبق بنفش!!!

    ReplyDelete
  3. وای چه داماد خوش ذوقی و چه عروس صبوری. اگه این داماد هنوزم همینقدر ذوق داره و این عروس همونقدر صبور، باید زندگی شیرین و لذت بخشی در کنار هم داشته باشند.

    ReplyDelete
  4. ما باید در اولین فرصت یک دوره کارآموزی پیش آین آقای داماد بگذرانیم
    نفر دوم حرفهای معمولی

    ReplyDelete
  5. عروسيتون مبارك .......يعني سالگردش البته

    ReplyDelete
  6. پيمانه ، نونوش و نفر دوم
    از همگی ممنونم.
    -----------
    به آقای نفر دوم
    از قضا آقای داماد همشهری شما هم هست

    ReplyDelete