Monday, November 10, 2008

عشق يا دوست داشتن

عشق کدومه، دوست داشتن کدومه. مرز بين اين دوتا کجاست. اين عشق که سر تا ته حرفهای قشنگمون باهاش تزيين ميشه چيه؟ تمام طول راه تا شرکت، با اين سوال، گيجِ گيج بودم. ه
مثل آدمی هستم که روی واگن يک رولر کوستر نشسته، و به آرومی داشته بالا ميرفته و يکهو واگنی که توش سواره، افتاده توی شيب تند. ريل سر جاشه. تو توی واگن نشستی ولی احساس ميکنی که به هيچ چيز بند نيستی. من هم همونطور معلق و سرگردون شدم امروز.ه
###
به شرکت ميرسم. ديدن آدمها، حرف زدن باهاشون، همون بودنشون، احساسی از سکون بهم ميده. من آدمِ رولر کوستر نيستم. حتی در رولر کوستر های بچه ها هم که بشينم، بيشتر از همه جيغ ميزنم. اما رولر کوستر های زندگی انتخابی ندارن. بايد بشينی و بری و يادت باشه، که بعد از بالا رفتن، پايين اومدن هم هست و برعکس. در بهترين حالت روی موج دريايی. بالا و پايين. يادم باشه که کنترلر رولر کوستر، خوب ميدونه که چی ميکنه و ناخدای کشتی، خوب ناخداييه. هرچه هست، همونه که سرچشمه ی عشقه. همون که بدنبالشم. چقدر دور و چقدر نزديک.ه

هان مشو نوميد چون واقف نه‌اي از سر غيب
باشد اندر پرده بازي‌هاي پنهان غم مخور

4 comments:

  1. راستش به نظر من آدمها هر کدوم تعریف خودشون رو از عشق و دوست داشتن دارند. مهم اینه که تو بدونی که چی می خوای از دوست داشتنت و چی از عشق. مرز بندی اینکه که کی رو دوست داشته باشی و عاشق کی باشی دست توهست و همین تنوع هست که باعث میشه عشق و دوست داشتن اینقدر رمز و راززیبایی داشته باشه.

    ReplyDelete
  2. جالب بود برام که من هم از همین موضوع نوشتم!!!ه

    ReplyDelete
  3. in poste to mano yade ketabe "atash bedone dood" e Nader Ebrahimi va tafsire besiyar ghashangesh az eshgh va doost dashtan endakht. khoda rahmatesh kone.

    ReplyDelete
  4. افروز جان،
    چقدر دلم ميخواد اون کتاب رو دوباره بخونم. تا کی دستم بهش برسه.

    ReplyDelete