Wednesday, November 26, 2008

رفتم که به وين داير زنگ بزنم

روشی ميگه: مامان ميشه يک گربه بگيرم ولی توی خونه نباشه و توی اون اتاق کوچيکه بگذارمش. ه
ميگم: اونجا سرده. ه
ميگه: يک نژادی رو پيدا ميکنم که اون هوا براش خوب باشه. ه
ميگم: گناه داره توی يک اتاق قد قربيل دايم بمونه. ه
کمی فکر ميکنه و ميگه: راست ميگی. پس گاهی توی اون اتاق باشه، گاهی بياد توی اتاق من. ه
ميگم: مشکل اصلی اينه که من خوشم نمياد يک گربه توی پر و پام ول بخوره. هر وقت اين مشکل حل بشه، ميتونيم در موردش حرف بزنيم. ه
به بن بست ميخوره و لب بر ميچينه.ه
کمی بعد ميگه: مامان اين موضوع که تو با حيوونها راحت نيستی، خيلی اشکال مهميه. تو که روانشناسی رو دوست داری، چرا راجع بهش کتاب نميخونی، سوال نميکنی؟
ميگم: اگر وقت شد، باشه ميخونم.ه
کمی بعد ميگه: يک فکر خوب کردم. مامان تو وين دايررو دوست داری، قبول داری ديگه. درسته؟
ميگم: بعله.ه
ميگه: مثل دکتر هلاکويی برنامه داره که به سوالها جواب بده.ه
ميگم: آره، گاهی گوش ميکنم.ه
خوشحال ميشه و ميگه: پس فردا زنگ بزن بهش و ازش بپرس که چکار بايد بکنی تا با حيوونها راحتتر بشی.ه
ميگم: چشم.ه

8 comments:

  1. دلم برایتان سوخت. من که می‌خوام کامنت بنویسم نمی‌دونم چی بگم. شما که اون موقعیت گیر کردین خدا به دادتون برسه. خدا حفظ کنه این هوش بچه‌های الان رو و به ماها هم توان برخورد و کم نیاوردن بده. هزار بار آمین

    ReplyDelete
  2. یک نکته ای که به نظر من رسید اینه که می شه آدم با حیوون ها مخصوصا سگ و گربه راحت باشه ولی نه در محیط زندگی اش. ه
    من خیلی دوستشون دارم و باهاشون راحتم، ولی مثل شما نمی تونم توی خونه بیارمشون.ه

    یکی از آشناهایمان در لندن با وجودی که خیلی وسواسی بود، یک توله سگ ماده خرید. الان عاشقش شده و بیشتر از بچه اش راجع به سگه حرف می زنه. اما گفت که هر روز تمام خانه را باید پاک کنه و بعدش هم مایع استریل استفاده کنه. از طرف دیگه، رحم سگ بیچاره را هم در آوردن که دیگر عادت ماهیانه نشوه که خانه شان را کثیف کنه.ه

    ReplyDelete
  3. ظاهرا دنیا رو به دست این بچه ها بسپاریم برای هر مشکلی یک راه حل خواهند داشت

    ReplyDelete
  4. به نظر من مشکل وقتی پیش میاد که ما میخواهیم به بهانه های جزیی بچه ها رو دست به سر کنیم. به جای این که بهانه بیاری که اتاق سرده یا کوچکه یا هرچیز دیگه, میتونی راحت بهش بگی که دوست نداری که حیوان توی خونه ات زندگی کنه. همون کاری رو که آخر کردی همون اولش میکردی. این مسئله حیوان خریدن چیزیه که این جا خیلی رایجه و بچه ها هم که کشته مرده این کارن. یادمه یک بار که با بچه ها سوار آساسنسور خونمون شدم یک آقای مسن ایرانی رو با یک سر بزرگ توی آسانسور دیدم و بلافاصله خودش بدون این که مارو بشناسه بهم گفت مبادا یک وقت به حرف بچه هاتون گوش بدین و براشون حیوان بخرینا! اونا بعد از یه مدتی میزارن و میرن و شما میمونید و این که با این حیوون زبون بسته چکار کنید. از یک طرف نمی خواهید بیرونش کنید چون دیگه خودتون هم وابسته اش شدید و از طرف دیگه وقت تمیز کاری و گردوندنشونو ندارید. به هر حال امیدوارم که آقای وین دایر کمکت کنه!

    ReplyDelete
  5. افروز جان
    اين موضوع الان دو سالی هست که از موضوعات گقتگوی ماست و روشی خوب ميدونه من چه احساسی نسبت بهش دارم.
    برای همين هم ايندفعه فکر کرده بود که گربه رو ببره توی
    DEN
    که در قسمت اصلی خونه نباشه.


    ه جان
    من قبلا در همان خيابون هم از نزديکی به حيوانات ناراجت بودم.
    الان بيرون از خونه ميتونم بهشون نزديک بشم و اين پيشرفت خيلی بزرکيه که من کردم.

    دوست عزيز، يه مرد اميدوار
    منهم با شما ميگم آمين

    دوستان عزيز، حرفهای معمولی
    درست گقنتين. و وافعا چقدر حيفه که ايده های بکر و قشنگ اين بچه ها نابود و سرکوب بشه.

    ReplyDelete
  6. من از این استدلالهای روشی خانم شگفت زده ام. ماشاءالله چه قدر باهوشه و چقدر هم مصمم در برآوردن خواسته هاش.
    من هم از حیوانات در خانه زیاد خوشم نمییاد ولی اگر ناگریز به انتخاب باشم، سگ را به گربه ترجیح میدم به خاطر اینکه موی کمتری میریزه و من از موی گربه تو خونه خوشم نمیاد

    ReplyDelete
  7. http://carinanazi.blogfa.com/post-175.aspx
    بخون و بخند،آدرس این دکتر را به این دوست ما بده

    ReplyDelete
  8. ممنون پريسا جون
    خوندم و حسابی درکش کردم.:)ه

    ReplyDelete