Wednesday, December 9, 2009

رقص با دستکش صورتی

پرسنل یک بیمارستان، برای بالا بردن آگاهی عمومی و حمایت از برنامه ی پیشگیری از سرطان سینه، یک برنامه ی رقص را ترتیب داده اند. در این برنامه، خودشان شادی کرده اند. بیماران از مشاهده اش خوشحال شده اند. هر کس که آنرا ببیند، تا مدتی، بخاطر خواهد داشت که آنها رقصیدند، برای یادآوریِ سرطان سینه رقصیدند، پس باید مراقب این موضوع باشیم و به بیمارانش کمک کنیم. بعد هم همه رفته اند سر کارشون. ه
چیزی که سرطان سینه را به رقص دسته جمعی پیوند می دهد، فرهنگِ شادی ست. فرهنگی که از هر بهانه ای برای شاد بودن استفاده می کنه. فرهنگی که غم و اندوه را ارج نمی گذاره و سازنده نمی دونه. حتی در برابر موضوعات غم انگیز زندگی. لذت می برم، از فضایی که اونها با حرکات راحت و ساده، بوجود آورده اند. فضایی سبک، که فقط با دیدن، میشه توش جاری شد. ه

9 comments:

  1. خیلی وقتا فکر میکنم چرا برعکس تو فرهنگ ما همیشه دنبال یه بهانه ای برای غم و غصه هستیم

    ReplyDelete
  2. خیلی بانمک بودن این پرسنل. همیشه کارهای شاد دستجمعی بیشتر خوش می گذره!ه

    در مورد غم و غصه هم، فکر می کنم که وجودش شاید سازنده هم باشه اما همون جوری که اشاره کردی لزومی نداره که آدم به فرایند غمگین کردن بقیه بپردازه. ه

    ReplyDelete
  3. فیلم پچ آدامز هم همین موضوع رو نشون داده. خیلی خوبه این فرهنگ برعکس ایران که مرده پرست و عاشق غم
    هستن
    راستی درباره پست پایینی باید بگم که من هنوز روی حرفم هستم و به نظرم مردی که شما دربارش نوشتی در اقلیت هستش و اکثرا این مدلی نیستن و یک دلیلش هم دقیقا همینه که طبیعت فرصت های زیادی رو ازشون گرفته. هم اون که شما گفتی هم اینکه مجبورن برن سر کار و کمتر از مادر کنار بچه هستن و خیلی عوامل دیگه.

    ReplyDelete
  4. دریا جون، من فکر میکنم یک از دلایلش، تاریخ طولانی مصایبیه که بر سر ایران اومده. ولی این کافی نیست. بنظر من مثل هر چیز دیگه، وقتی در مورد خودمون دیدیمش و شناختیمش، باید در صدد بهتر شدنش باشیم.ه

    بانو جان
    بنظر منهم غم فی نفسه، به عنوان یک حالت انسانی بد نیست. ولی نباید ماندگار بشه . باید حالتی گذرا باشه. و باهات کاملا موافقم که نباید شیوع پیدا کنه و گسترش داده بشه. نه شخصی و نه اجتماعی.ه
    گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
    هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

    ننه قدقد جان
    من با بانو موافقم که مردها هم عاشق بچه هاشون میشن. ولی عشقشون با عشق ما مادرها فرق میکنه. تا پدر نشیم، فکر نکنم درکش کنیم.ه

    ReplyDelete
  5. سلام
    من نميفهمم سرطان سينه چه ربطي به رقص داره شما گفتين:"چیزی که سرطان سینه را به رقص دسته جمعی پیوند می دهد، فرهنگِ شادی ست. فرهنگی که از هر بهانه ای برای شاد بودن استفاده می کنه. فرهنگی که غم و اندوه را ارج نمی گذاره و سازنده نمی دونه"
    نميدونم اينكه از هر بهانه اي براي شاد بودن استفاده كنيم خوبه يا بده؟!ولي به نظر من خوب نيست..چرا خودمون رو گول بزنيم اگه ميخوايم برقصم خوب برقشيم واقعا درك نميكنم چرا واسه سرطان سينه برقصيم...آره اگه قضيه اينه كه از هر بهانه اي براي شاد بودن استفاده كنيم مثل اين ميمونه كه براي كودكان خيابني برقصيم براي ميليون ها گرسنه ي جهان برقصيم برقصيم براي اون ادم هايي كه تو جنگ جهاني كشته شديم .اون بابا برقصه براي ژسر جوانش كه تصادف كرد و مرد ...اين ميشه آخر استفاده از هر بهانه اي براي شادي....در ضمن فكر ميكنم اونا كه براي سرطاني ها رقصيدن خودشون خيلي لذت بردن بدن شاد اون بيمار سرطاني هم لذت برده باشه اما به نظر شما اگه يكي ميرفت ژيش اون خانمي كه سرطان داشت باهاش احساس همدردي ميكرد و شايد قطره اشكي با او با قصه هايش ميرخت اثرش رو اون آدم بهتر نبود...اون ادم كه سرطان داره دلش پر از غمه با رقص كه شاديه مطلقه چه جور ميشه اون رو شاد كرد؟شايد يك لحظه...ولي بعدش اثري منفي داره....
    اين نظر من بود
    (و باز هم مخالف...ديگه خشته شدم از مخالفت كردم:( (

    ReplyDelete
  6. سلام خلیل
    فکر می کنم که در چند جمله ی کوتاه من نتونستم نظرم رو درست بیان کنم. و البته در حد کامنت هم حتما نمی تونم. شاید در فرصتی دیگه در این مورد بنویسم چون این موضوع شادی، یکی از تفاوتهای بزرگیه که در زندگی اینجا با زندگی در ایران دیده ام و بتدریج برایم آشنا شده. دوست دارم در موردش بنویسم.ه
    اما در حد یک پاسخ کوتاه به سوالت، این آدمهایی که در اینجا می رقصند، حتما اگر پسرشون رو از دست بدن، گریه می کنند. شکی نیست. من از همکارانم دیده ام کسانی را که عزیزانشون رو از دست داده اند. حتی همراهشان در ماههای قبل از مرگ عزیزشان بوده ام. وقتی هم به سرکار برگشتند و برای تسلیت پیششان رفتم، اشکشان سرازیر شد.ولی کوتاه. و خیلی زود به وضعیت عادی و زندگی بازگشتند. اینجا هم آدمها گریه شان میگیرد ولی چون گریه، اساسا رفتار معمولی نیست، زود تمام می شود. نه خودشان ادامه می دهند و دیگران هم تا بتوانند، از گریه خودداری می کنند. در حالیکه شادی و یا مثلا رقص فراگیر است و راحت. تو فکر کن، در فرهنگ ما، چقدر زود همراه گریه ی کسی می شویم و در مقابل، چقدر دیر همراه رقص و شادی می شویم. همه ی اینها هم که من می گم، البته نسبی ست و بطور همه صدق نمی کنه.
    این برنامه رقص هم برای جلب توجه مردم به موضوع سرطان سینه و همینطور کمک های آنان برای فعالیتهای این بیمارستان در پیشگیری و درمان آن است. حالا صدها راه برای اینکار وجود دارد. اینکه اینها این برنامه و توزیع ویدیوی آن را انتخاب کردند، باز موضوعی بود که توجه مرا جلب کرد.ه
    در آخر هم باید بگم که من از خواندن نظراتت خوشحال می شوم و ممنون که آنها را ابراز میکنی. این اگر مخالفت هم اسمش را بگذاری، از نگاه من اختلاف نظر است که باعث می شود ما از هم نکاتی را یاد بگیریم و تبادل فکر، وقتی با احترام متقابل باشد، همیشه خوب است.

    ReplyDelete
  7. اولا،
    نوشتی تو کامنت که «من فکر میکنم یک از دلایلش، تاریخ طولانی مصایبیه که بر سر ایران اومده. ولی این کافی نیست.»

    واقعا کافی نیست؟ :)
    نگران نباش، مصیبت‌های بیشتری در راهه!

    (شوخی کردم ، می‌دونم منظورت چیه)

    اما من یه ایده‌ای به ذهنم رسید.
    ما مردها هم می‌تونیم یه مجلس رقص ترتیب بدیم برای سرطان پروستات!
    کسایی که پایه‌اند ندا بدند
    :)

    ReplyDelete
  8. سلام
    خیلی خوشحال شدم دیدم جواب کامنت م رو دادین :-)
    اون جمله هایی که من گفتم قفط واسه این بود که بگم استفاده از هر بهانه واسه شادی نمیشه..باید ...ولی میفهمم چی میگین!خوی فکر میکنم این بر میگرده به شرق و غرب ...فکر میکنم تو مردم مشرق زمین که بیتر احساسی اند و گریه به احساس نزدیکتره تا رقص...اوج شادی ما هم با اک نزدیکتره..البته فکر میکنم بهتر بدتری هم وجود نداره ..اما به صورت جویی تر چیزی که بقیه دوستان گفتن می خواستین اینو برسن تو ایران الان حکومت بیشتر به غم ها بها میده تا شادی ها ..که البته درسته و از نظر من هم غلطه..چرا مثلا ما باید شهادت چند تا امام رو تعطیل کنیم به جای تولدشون ..چرا باید شهادت مطهری روز معلم باشه نه تولدش..چرا..که این ایراد از نظر منم وارده...ولی از نظر کلی به دون در نظر گرفتن ساست دولتها خوب یه تفاوت هایی بین ملت ها هست که به نظر من بهتر بدتر نداره هر کدوم خوبیهای خاص خودش رو داره....
    اینقدر جو گیر شدم که یه عامه نوشتم:-)
    فعلا

    ReplyDelete
  9. خدا بیامرز مادر بزرگم وقتی‌ از روضه برمیگشت میگفت،رفتم یک دل سیر گریه کردم دلم باز شد!

    ReplyDelete