Tuesday, January 26, 2010

سپاس

با حرص و ولع، کیسه ی آجیل شیرین را تمام کردم و طعمِ دلچسبی از شیرینی کشمش و شوری پسته و بادام، هنوز در دهانم هست. کیسه را مچاله کردم تا در سطل بیندازم. چشمم به برچسبی افتاد که رویش بود و دستخط آشنایت که نوشته بود آجیل شیرین. می دانم که همه ی این پسته ها را با دستهای خودت پوست کنده ای. به دستهایت فکر کردم که از راه دور هم در تب و تاب ساختن چیزی برای ماست. می دانم که برای انتخاب آجیلِ خوب، خیلی در شهر گشته ای. به پاهایت فکر می کنم که با همه آزردگی زانوانش، از گشتن برای ما اِبایی ندارد. از تو دورم. نه می توانم برایت دستی باشم و نه پایی. قثط می خواهم بگویم که ممنونم، دوستت دارم و همیشه برایت دعا می کنم.ه

4 comments:

  1. یه مرد امیدوارJanuary 27, 2010 at 12:49 AM

    خدا همه بزرگترها را برای ما نگاه دارد و تنشان را سالم

    ReplyDelete
  2. من عاشق اون پست چینی بند زدن شما شدم. برخی از جملات آن واقعا تکان دهنده بود. ممنون هزار بار

    ReplyDelete
  3. مریم-مامان آواJanuary 27, 2010 at 1:08 AM

    خوب بیا یه سری بهش بزن خواهر...حتما چشم به راهه

    ReplyDelete
  4. همین الان وبلاگ دوستی را می خواندم که پرسیده بود " بنظر شما عشق یعنی چی ؟" ... عشق یعنی همین حس قشنگی که در دل مهربان عزیزی است که این یاداشت را برایش نوشته ای

    ReplyDelete