Monday, January 25, 2010

امروز، دیروز یا فردا

دیشب، بعد از خوابیدنِ همه، داشتم کار می کردم. می خواستم به هر ترتیب شده، تمومش کنم و در هفته ی جدید بتونم برم روی بخش دیگری از پروژه. همه چیز خوب پیش می رفت و دونه دونه گیرهای برنامه رو رفع می کردم و نتیجه رو تست می کردم. برای تست، گزینه ی اطلاعاتِ امروز رو انتخاب می کردم. نوبت به آخرین نکته رسیده بود و خوشحال بودم. تغییرات لازم رو دادم و دوباره تست کردم، دیدم اِ همه عددهای نتیجه صفر شد. جل الخالق. چی شد، همه چیز بهم ریخت. هی بالا و پایین کردم. با نورِ کور سوی لپ تاپ، به آخرین تکه برنامه ی عوض شده، نگاه می کردم و نمی تونستم بفهمم چرا این تغییر کوچک باید، همه چیز رو بهم زده باشه. یعنی کفر آدم در می آد وقتی یک قدم مونده به پایان، ببینی همه چیز خراب شده. حالا حالِ بد هم مانع میشه درست فکر کنم و هی خودم رو به این در و اون در می زنم و چیزهای مختلف رو چک می کنم. بعد از مدتی به ساعتِ لپ تاپ نگاه می کنم و می بینم نیم ساعت از نیمه شب گذشته. گفتم، بیا نصفه شب هم گذشت و امشب هم خواب درست و حسابی نمی کنم. اساسا بریدم و گقتم ولش کنم و فردا ادامه بدم. بعد نگاه کردم ببینم فردا چندم ژانویه است. دیدم تاریخ بیست و پنجمه. چطور؟ امروز که بیست و چهارم بود؟ بعله، دوزاریم افتاد. من برنامه رو برای امروز اجرا می کردم. خوب بابا، امروز شده دیروز و فردا شده امروز. به همین سادگی. من که دیگه داده ای برای امروز نداشتم. برای همین همه ی پارامترهای نتیجه صفر شده بودند. ه
.
حواسمون باشه به اینکه امروز مرتب تغییر می کنه. حواسمون باشه به امروز شدنِ فرداها و دیروز شدن امروزها. این اتفاق خیلی بی سر وصدا و به آرومی اتفاق می افته. مواظب باشیم که برنامه ی امروزِ زندگیمون رو، با داده های روزهای قبل اجرا نکنیم. جواب نمی ده که نمی ده. حتی برای شما. ه
.
.
وقتی روشی کوچک بود، یکبار که از خواب عصر بیدار شد، از ما پرسید " الان، امروزه یا فرداست؟"ه

1 comment:

  1. مثل همیشه عالی بود.
    خیلی وقته برنامه نویسی نکردم. همیشه فکر میکردم این کارو زیاد دوست ندارم ولی امشب دلم برای برنامه نویسی تنگ شد.

    ReplyDelete