Sunday, September 5, 2010

فشرده سازی آرزوها

در راه برگشت از سفرکی بودیم. برای پر کردن وقت، گفتیم که اگه الان فرشته ای میامد و فرصت برآورده شدن سه آرزو داشتیم، چه آرزوهایی می کردیم. قرار شد هر کس سه آرزویش را بگه. مامان جون گفت آرزوی اولش سلامتیست برای خودش و شوهر و بچه ها و عروس و نوه ها و مادرشون. آرزوی دوم اینکه پسر دوم کار خوب و همسر خوب پیدا کند. من گفتم "اینکه نشد. شما در آرزوی اول نُه آرزو کردین و در آرزوی دوم دو آرزو. نه. فرشته اینجوری قبول نمیکنه." روشی گفت "مامان حون ناراحت نباش. من الان درست میکنم آرزوهات رو." بعد گفت "آرزوی اول میتونه این باشه. دارویی که همه ی مریضی ها رو خوب کنه. اینجوری هر کس مریض شد از اون دارو بهش میدین و خوب میشه. آرزوی دوم هم میتونه یک کیک باشه که هر کس اونو بخوره، زندگیش همون جوری بشه که میخواد." ‏
بعد نوبت آرزوهای خودش شد. گفت: "آرزوی اولم اینه که که یک لپ تاپ مخصوص داشته باشم که همه ی فیلم ها و کتابها و موزیک هایی که دوست دارم روش باشه. آرزوی دومم یک تخت خوابه که وقتی گرممه، خنک بشه و هر وقت سردمه، گرم بشه. آرزوی سوم هم اینکه یک جی پی اس داشته باشم که هر چیزی رو گم کردم پیدا کنه." ‏
:)
آمین

3 comments:

  1. چه آرزوهاي خوبي من بودم همون آرزوهاي مامان جون رو مي كردم. چه چيزهاي خوبي به فكرش رسيده.

    ReplyDelete
  2. تمام شیرینی آرزو به بر آورده نشدنش است
    پس آرزو کنیم که آرزوهایمان آرزو باقی بماند

    ReplyDelete
  3. نازی. این تختخوابه رو منم دوست دارم خیلی.

    ReplyDelete