Monday, September 20, 2010

خداحافظی با دندانهای شیری

آخرین دندون شیریت افتاد. چندین سال طول کشید. از اون روزهای اول که زبونت از جای خالی دندون جلویی در میاومد و لبخندت، خنده داربود. همه دندانهای قبلیت را دکتر کشید. جایگیری دندونهات طوری بود که دندون جدید، دندون شیری رو لق نمی کرد. (شاید هم دندانپزشکت حوصله نداشت صبر کنه) ولی دو تای آخری را خودت کَندی. من به فال نیک میگیرم این رو. اینکه آخریت اتصال هایت رو با دنیای کودکی، خودت کَندی، برایم نشانه ایست برای قدم های محکمی که در حرکت و رشد بر خواهی داشت. توت فِری* بارها، به بالشت سرک کشید. دندان شیری جدا شده را دید و به جایش، هدیه ای، سکه ای، کتابی، چیزی گذاشت. نگاه میکنم به مسیری که رفتی از اولین دندان کنده شده تا آخرین. در اولین ها، در انتظار یک فرشته بودی. به تدریج خودت به ته داستان رسیدی و گفتی توت فری همان مامان و بابا هستند. امروز دیگه در انتظار هدیه نیستی. امروز خودت حساب پولت را داری. کار کرده ای و برای کارِت پول گرفتی. هر چقدر که کم باشد. امروز هدفهایت مشخص ترند.‏
اتصالت با دنیای کودکی خیلی کم شده. نمیدانم چطور شد که خود بخود از کودکی جدا شدی. لازم نشد من به تو گوشزد کنم. در بحران بین کودکی و نوجوانی هم خوب ایستاده ای. داری آماده میشی که سوار بر اسب خودت بشی و بتازی. ‏
عزیزم، چقدر بزرگ شدی و نمیدونی که نگاه کردن به سر تا پای تو وشنیدن صدا و افکارِ بالیده ات چه شوری رو در من بوجود میاره. دوستت دارم عزیزکم و به وجودت افتخار میکنم.‏
.
.
Tooth Fairy *

4 comments:

  1. bi nahayat ziba va delneshin bood in post parisa jaan...khodam ro tasavor mikardam baraye chand sale dige.

    ReplyDelete
  2. مريم مامان آواSeptember 21, 2010 at 2:46 AM

    يه روزگاري هيچي دندون نداشتند و از بيرون زدن اين دندونها چه ذوقي كرديم وحالا اينها مي افتند و ما باز ذوق مي كنيم

    ReplyDelete
  3. آنقدر با احساس مي نويسي كه من حسوديم مي شه دختر بزرگ ندارم.

    ReplyDelete
  4. ممنون از همگی.‏

    تازه بعد که دندونهای اصلی در میان، پروژه ی صاف و ردیف کردنشون شروع میشه.‏
    :)

    ReplyDelete