Friday, November 26, 2010

برف

دونه های برف از صبح در هوا میرقصند و کلمات ترانه ی پوران هم در ذهن و زبانِ من. "برف میاد برف میاد. دونه دونه دونه برف میاد، ریزه ریزه ریزه ریزه برف میاد...." ‏
.
چه جوری میشه که یک ترانه به زندگی، می چسبه و جاودانه میشه و هر سال همراه با دانه های برف که از آسمان به زمین میریزند، بر زبانها جاری میشه. فرقی هم نمیکنه که سرخوش باشی یا ناخوش. خوش بحال کسی که اینطور یادگاری ازش بمونه. بقول ژاله اصفهانی، "... خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ..." ‏
.
صدا چیز عجیبیه و چقدر با فروغ موافقم که گفت "تنها صداست که میماند." خیلی چیزها میمانند ولی در صدا، زندگی و جادویی هست که در هیچ چیز دیگه نیست. ‏
.
"... دلِ من میخواد که آفتاب بشه، دوباره برف ها هم آب بشه." ‏
.
.
پ ن: این برف نشستنی نیست ها. زمین هنوز آمادگیش رو نداره. ‏

8 comments:

  1. مریم مامان آواNovember 27, 2010 at 3:45 AM

    اگه بدونی چقدر دلم برف می خواد

    ReplyDelete
  2. دلم برای برفایی که تپه میشد توی راه آپارتمان ما تا فروشگاه دامینین هم تنگ شده. تنها چیزی از کانادا که فکر نمی کردم دلم براش تنگ بشه همین برفاش بود.

    ReplyDelete
  3. وای که من چقدر اولین برف را دوست دارم. بچه می شم انگار

    ReplyDelete
  4. inja ham ke barf umad(uk) yade in postet oftdam va man ham zemzeme kardam hamashun ro

    doostet daram azizam

    ReplyDelete
  5. منم دلم آفتاب میخواد خیلی. اینجاهم همش بارونه.

    ReplyDelete
  6. یه مرد امیدوارNovember 29, 2010 at 2:30 AM

    چقدر این روزها تهران نیاز به بارون و برف یا حتی یه باد قوی داره
    اون مطلبتون در مورد خدا خیلی قشنگ بود و حس خوبی به آدم می‌داد. ممنون

    ReplyDelete
  7. زرافه خوش لباسNovember 29, 2010 at 6:06 AM

    برف...دلم برف خواست

    ReplyDelete
  8. پریسا جون......از چند پست قبلت هر روز به خودم میگم پیس در دل منه....معجزه می کنه وقتی یاد دختر کوچولوت هم میفتم که این حرف رو زده.

    ReplyDelete