Tuesday, June 7, 2011

تو در دلِ من

بعد از اینکه نقاشی اش را نشان داد و داستانش را گفت، خواستم که دوباره بگوید تا از زبانِ خودش بنویسم. انگشت کوچکش رو همراه خودکارِ من روی کاغذ حرکت داد. هر جا خط جدید را شروع کرده ام، انگشتش خط بعدی را نشان داده بود. 
اینجا هم دوباره با ترجمه اش می نویسم:
"این من هست، توی دلِ تو.
تو یک سان فِلاوِر سید* خوردی.
بعد  یک فِلاور* گرو* کرد توی دلت.
یک باتِرفلای* می خواست دلت رو پاره کنه."

sunflower seed *
flower *
grow *
Butterfly *

5 comments:

  1. Ey jaan... delam za'f raft baraash.

    Shin

    ReplyDelete
  2. نفراول حرفهای معمولیJune 8, 2011 at 2:14 AM

    خیلی بامزه بود
    داستانی نوشته ام درباره رشد که درآن رشد یک بچه درشکم مادر با رشد دانه گل آفتابگردان درخاک مقایسه می شود. چقدر شبیه است داستان ما دوتا نویسنده

    ReplyDelete
  3. چطوره هر وقت داستانت را چاپ کردی، نقاشی این یکی نویسنده را هم استفاده کنی.‏

    ReplyDelete
  4. یه مرد امیدوارJune 9, 2011 at 6:49 AM

    عجب تخیل زیبا و دقیقی

    ReplyDelete
  5. قربون اون فلاورت بشم و اون باترفلایت!

    ReplyDelete