Thursday, January 24, 2013

در راه مدرسه، با روشی  در مورد پدر جیسن حرف میزدم که  دو روز پیش فوت کرد. بیوگرافیش رو در آگهی ترحیمش خوندم.  که فوق لیسانس تعلیم و تربیت گرفته بود و از معلمی شروع کرده بود تا مدیر آموزش و پرورش یک منطقه شده بود و خیلی خیلی کارها کرده بود. تقریبا تا آخرعمر هشتاد ساله اش مشغول.
به روشی گفتم که توی آگهی ترحیمش نوشته بودhe lived a full and engaged life و درست گفته بود. هر دو موافق بودیم. 
من: زندگی آدم باید اینطوری باشه. اینطور مشغول و دست اندرکار ساختن زندگی.
روشی سری به تایید تکون داد  وبعد گفت " آدم باید خوشحال باشه"
من "خوشحال؟ فقط خوشحال باشه؟"
روشی "آره. آدم باید توی زندگیش خوشحال باشه."
من "فقط خوشحال باشه؟ "
روشی "آره"
بنظرمن جواب سبک سری اومد و شاخک هام کمی تیزتر شد.
من: "بذار اینطوری بپرسم. بنظر تو هدف زندگی چیه؟"
روشی "خوشحالی"
من "دقیقا منظورت از خوشحالی چیه؟ شاید منظورت رضایته"
روشی با بی حوصلگی " مامان! هَپی*. هَپی. منظورم هَپی بودنه"
من "آخه آدم که نمیتونه فقط به فکر خوشحالی باشه. انسان موجود اجتماعیه. باید به فکر خوشحالی بقیه هم باشه.باید برای بقیه آدمها مفید باشه، اثر مثبتی در حیات و زندگی دیگران داشته باشه. اگر فقط خوشحالی مهمه، پس بعضی ها هستن که از ناراحت کردن بقیه خوشحال میشن، بعضی هستن که بقیه رو آزار میدن و خوشحال هم هستند. یا از اونطرف آدمهای خوب که در زندگیشون خیلی ناراحتی میکشن و غم دارن در حالیکه خیلی خوبن....."
روشی " مامان چرا تو اینقدر چیزهای رو می پیچونی و سخت میکنی؟ همه ی آدم ها، یک وقتهایی خوشحالند یک وقتهایی ناراحت. اینکه معلومه. من میگم که آدم باید اززندگی که میکنه خوشحال باشه. مثلا اگر کسی می خواد بقیه رو خوشحال کنه، باید خودش از اینکار خوشحال بشه."
من - مشغول گوارش حرفهاش
روشی " بنظر من قانونی وجود نداره. اگر هم باشه، برای همه نیست. ولی چون تو از قانون خوشت میاد، آدمهایی که بقیه رو اذیت میکنن، معمولا آدم های خوشحالی نیستن. آدمی هم که برای بقیه مفیده ولی خودش خوشحال نیست، زندگیش بیخوده."
 
دوست داشتم بیشتر ادامه بدم ولی روشی حوصله نداشت. حوصله ی توضیح دادن فضای بی مرزی که درش جولان میده رو برای منی که دایم نیاز دارم پام روی زمین باشه و دستم به دیواری بخوره، رو نداره. اینطور گفتگو ها رو من باید خیلی به سختی حفظ کنم و جلو ببرم. چندین بار در بین گفتگو میگم که میفهمم حوصله نداری راجع به نظرت توضیح بدی ولی من خیلی برام جالبه که بدونم تو چی فکر میکنی. نهایت سعیم رو میکنم که حرفش رو درست و غلط نکنم و حتما وقتی نظری بدم، بگم که این نظرِ منه و لاغیر.
موضوع رو عوض کردم. که هنوز باهم حرف بزنیم ولی همه برگشت رو که تنها بودم به هپی بودن فکر میکردم. درکش برایم سخته. هپی بودن بعنوان یک هدف رو اصلا نمیشناسم. من رو همیشه از هپی بودن بعنوان یک هدف ترسانده اند. هر چه فکر میکنم، خطرناک هم هست. اینطور وقت ها میترسم.
میخواهم که بیشتر باشم در دنیایت دخترک. دنیایی که برایم بیشتر ناشناخته است تا شناخته. تنها راهی که دارم این است که فکرم را باز کنم برایت و توبیایی و هم چیزم را نقد کنی و من ناراحت نشوم و قضاوتت نکنم. همانطور که وقتی دو ساله بودی، می نسشتم و خودم را در اختیارت می گذاشتم تا دستت را در گوشم، دهانم، دماغم و حتی چشمم بکنی، تا مرا و خودت راو دنیای اطرافت را بهتر بشناسی، حالا هم فکرم و روحم را در برابرت میگذارم تا تشریح کنی.
نسل تو، نسل نشستن پای حرف های بزرگتر ها نیست.
* happy

4 comments:

  1. . وای که چقدر این بحث زیبا بود و چقدر به دلم نشست برات خوشحالم که روشی عزیز دلیل به این زیبایی داره برای زندگی . میخوام بگم هدف اصلی من از مهاجرت و کشیدن سختیهاش فقط همین حرفای هست که بین و تو روشی جریان داشته . همون چیزی که به قول خودت مارو ازش ترسوندن یعنی دلیل اصلی زندگیمون رو گم کردیم . امیدوارم روزی این حرف رو از زبان دخترم بشنوم .

    ReplyDelete
    Replies
    1. ممنونم نرگس جان. برای خودت و دختر عزیزت آرزوی خیر و خوبی میکنم.‏

      Delete
  2. من کاملا با روشی موافقم و برام هم قابل فهم هست. چون خودم هم همین مشکل را دارم برای خوشحالی دیگران هم همه کاری می کنم اما هیچ وقت عمیقا تو تنهایی های خودم خوشحال نیستم .اسم اصلی من شادی نیست ولی این مستعار راانتخاب کردم تا همیشه به خودم یار آوری کنم که شاد باشم. همیشه تمام سعی ام را برای شادی پسرک می کنم .با هاش بازی میکنم پارک می برمش و هر کاری که خوشحالش کنه .شاید چون خودم کودکی شادی نداشتم. ولی ته دلم غمگین میشه وفتی یاد بچه گیهای خودم می افته. یک روز با مامانم بجثم شد در آخر به من گفت فکر می کنی خیلی خوبه این کارهایی راکه برای بچه ات میکنی؟ آدم باید از ته دلش خوشحال باشه. سکوت کردم چون دقیقا چیزی بود که من نسبت به مادرم اعتراض داشتم.
    شادی

    ReplyDelete