Sunday, May 15, 2016

شرح بسیار ساده ای از زندگی از پورتیا نلسون*. توضیح احتیاج نداره. چقدر آشناست. بعد از خوندنش راحت میتونیم اندازه گیری کنیم که به کدوم فصل از کتاب زندگی یا به کدوم کلاس در  مدرسه ی  زندگی رسیدیم. کسی رو میشناسم که هشتاد سال عمر کرد و از فصل دوم جلوتر نرفت.

فصل اول
توی خیابون راه میرم. یک چاله ی یزرگ توی راهم هست. میفتم توش. نمیدونم چکار کنم. ناامیدم. میگم تقصیر من نیست. تقصیر بقیه است. بیچاره میشم تا بالخره ازش بیرون میام.

فصل دوم
توی همون خیابون راه میرم. یک چاله ی یزرگ توی راهم هست. تظاهر میکنم که ندیدمش. میفتم توش.  باورم نمیشه که باز توی همون چاله افتادم. اما هنوز تقصیر من نیست. تقصیر بقیه است. اینبار هم طول میکشه تا ازش بیرون بیام.

فصل سوم
توی همون خیابون راه میرم. یک چاله ی یزرگ توی راهم هست. می بینمش. باز میفتم توش. انگار عادتم شده. ایندفعه چشمام بازه و میدونم چی شده. میدونم که خودم مسیولش هستم. زود ازش بیرون میام.

فصل چهارم
توی همون خیابون راه میرم. یک چاله ی یزرگ توی راهم هست. از کنارش رد میشم. توش نمیفتم.

فصل پنجم
راه جدیدی پیدا میکنم و در خیابون دیگری راه میرم.


Portia Nelson  - There is a hole in my sidewalk *

No comments:

Post a Comment