Friday, January 9, 2009

حضور دوباره در يک رويا

بابايی، همه ی عکسهای عروسيمون رو دوباره چاپ کرد. ه
.
ديشب، بعد از ساکت شدن خانه،تا پاسی از شب، با هم، مشغول ديدنشون بوديم و مقايسه ی اونروز و امروز خودمون که چه جوون بوديم. مدت طولانی به عکسها نگاه کردم و نگاه کردم و نگاه کردم تا خودم رو توشون پيدا کنم. خودِ خودم رو. نه خودِ تنم رو. بابايی عوض شده ولی هنوز در نگاه اول توی اون تصويرها پيداش ميکنی. از ديگران، فقط به دونفر، جدی، فکر کردم. به پدرم که ديگه نيست و فکرش، اگر در جای قرصی نباشم، بدجور منو ميپيچونه. مادر بزرگِ بابايی که هنوز هست و خدا باز هم برامون حفظش کنه. يادم اومد که شب عروسیمون هر وقت که از کنارش رد شديم، هردومون رو بوسيد. ه
در آغوش خواب بود که من موفق شدم، خودم رو باز در صحنه هايی از اون روز دوباره حس کنم. احساس عروس بودن، تک بودن، زيبا بودن، احساس اينکه همه بهت نگاه ميکنن و اينو ميدونی. احساس رسيدن به جايی که بدنبالش بودی. احساس گذشتن از مرحله ای. احساسی متفاوت. از اينکه جزيياتی را بخاطر آوردم لذت بردم. همه اش مثل خواب و رويا بنظر ميامد. حضور دوباره در آن رويا را دوست داشتم. و اون دختر و پسر جوان و پر آرزو را هم که در همه ی عکسها، جلوه گری ميکردند دوست داشتم.ه
خوب به ياد آوردم، خوابيدن همهمه ها و شلوغی های مهمونی، بستن درها روی همه و نگاه به تو. نه اولين نگاه اما نگاهی متفاوت. احساس سبک و نرمِ آغاز. آغازی که آسان نبود اما ادامه يافت تا امروز. با تو!ا
.
چه خوبه لحظه های نادری که پرده ی کلفت مشغله های روزمره را کنار بزنم و تو را پيدا کنم.ه
.
پ ن
گنجشکک امروز مياد و بيتابِ ديدنشم. دلتنگ جيک جيک های شاد و سرخوشش. در تمامِ دو شب گذشته، نبودنش، گوشه ايی از دلم رو تنگ کرده بود.ه

8 comments:

  1. (kamran)salam mamnoon ...ke javabam ro dadin!....aslan nemikhastam bezarin to CM mailam ro ....fekr konam ke ke hamishe CM aval baz mikone....vasam....hamin!!un soal ro dar mored mojeze ina alaki porsidam ....fekr konam doost nadshtin un mail mano befahmin!!ya shayad vaghean khaili mobham boode....
    bazam manoon!!

    ReplyDelete
  2. mak ke joraat nemikonam aksha ya filme aroosimon ro bebinam. inghadr ke tooshoon marg o mir mibinam. kheyli az adamha yee ke omade bodan hala az donya raftan va in baase narahati mishe. ba khateratesh bishtar khosh hastam. harchand ke shabe khaste konandeyee bood va koli barash bodo bodo kardim. khodemoon ham hich lezati azash nabordim. inghadr ke negaran khoshiye digaran boodim.
    omidvaram ke be roshi khosh gozashte bashe.

    ReplyDelete
  3. منم ديدن عكسهاي عروسيم هنوز ميبردم به اون روزا و دقيقا" همون احساسايي كه شما راجع بهشون حرف زدين.
    خوشحالم كه روشي خانوم هم امروز برميگرده. منم دفعه ي اول كه پسرم يه شب موند اردو خيلي دلم براش تاپ تاپ ميكرد. ولي خودش كه خيلي لذت برده بود.

    ReplyDelete
  4. چه حضور قشنگی.چه کار قشنگی که عکسا رو دوباره چاپ کردید.چشمام پر از اشک شد.چون من هم همیشه همین حسها رو دارم وقتی به عکسهای قدیمی ازدواجمون نگاه میکنم.
    خوش باشی عزیزم

    ReplyDelete
  5. چقدر خوبه که دیدن عکسهای عروسی خاطرات خوش رو برات زنده می کنه. خدا رو شکر که روشی هم به سلامتی برگشت و یه تجربه خوب واسه همه بوجود آمد.

    ReplyDelete
  6. چه کار جالبی کدید که عکسها رو چاپ کردید دوباره و چقدر خوبه که این عکسها خاطرات خوب رو به یادتون میاره.
    خیلی دوست دارم بدونم روشی خانم گل تو این اردوی زمستانی رو چطور دیده؟

    ReplyDelete
  7. براي من هم خاطرات لحظه هاي اون شب عروسي هنوز زنده ست. فاصله ي زماني چهارده ساله نتونسته قدرت اون واقعه رو كم رنگ كنه. و براي تو آرزو مي كنم سالهايي كه مي گذرن به عمق و غناي زندگي مشتركت اضافه كنن.
    چشمت روشن.روشي برگشت؟ بهش خوش گذشته؟ روشي تو هم مثل ناچي من پرچونه ست؟ اگه اينطوره كه وقايع دو روز رو بايد تا دو ماه گوش بدي!

    ReplyDelete
  8. چاپ دوباره عکسها ابتکار زیبایی بود و از آن زیباتر تلاش شما برای یافتن خودتون تو اون عکسها. فعلا منو به فکر فرو برده‌اید...

    ReplyDelete